Freitag, 31. Oktober 2014

جلال گنجه اي: عاشوراي حسيني با كدام اصول و مبادي؟

جلال گنجه اي: عاشوراي حسيني با كدام اصول و مبادي؟

 تاریخ ایجاد در 09 آبان 1393
عاشوراي حسيني با تأثيرهاي سترگي كه برجاي گذاشت, از رويدادهاي نادر تاريخي است كه طي 14قرن باچنين انبوهي از تأليف و نظريه پردازي مواجه گشته و در عين حال, كمتر به اصول و مبادي واقعي و تاريخي آن توجه شده است.
سوء استفاده از اين حماسه توسط دين فروشان موسوم به «علماي شيعه» را همگان مي دانيم كه اين جماعت سوداگر ماتم و گريه, با خارج كردن موضوع از واقعيت تاريخي زمانه و از متن زندگي عيني و حركت تاريخي مردم و جامعه در آن عصر, تنها به دنبال رونق بخشيدن به سوداگري خود بوده و توجيه حاكميت خود را مي جستند. اما اين تمامي فاجعه نيست چرا كه اينان توانستند مدارك و متون مهم و صريحي را كه حقيقت اين حماسه را توضيح مي داد, رفته رفته از عرصهٌ اطلاع و آگاهي عامّهٌ مردم و پيروان بيرون كرده و حتي اغلب خواص و نسل آگاه را هم به كم اطلاعي و ناداني نسبت به ماهيت حماسهٌ حسيني بلغزانند.
متأسفانه, ديگر محققان و مورخان جهان اسلام هم, هرچند كه در معرض آسيب اين «متشيّعه»  نبودند, به دلايل ديگري از ورود جدي به موضوع كناره گرفتند, يعني به همان دلايل معروفي كه براي كناره گرفتن از تحليل و اتخاذ موضع در هر رويداد و سابقهٌ تاريخي متوسل مي شوند, هر رويدادي كه تحقيق در آن مستلزم نقادي در عملكرد ناموران تاريخ اسلام باشد. و به خصوص نقادي در رخدادهاي منازعات و مخاصمات ميان گروه پرشمار صحابهٌ پيامبر(ص) كه منازعات و تخاصم هاي فراوان و گاه خونين آنها با يكديگر بسي جدي بوده و اجتناب از نقادي آنها, كار تحقيق عميق در بسياري از مسائل و رخدادهاي تاريخ اسلام را از دستور خارج مي كند. و اين رسم ناصواب, شامل تحقيق اصيل و علمي در رويداد عاشوراي حسيني هم شده است. در اين مورد, البته پيداست كه هيچ شرافتمندي به خرده گيري از حسين(ع) و حماسهٌ عظيم او رضا نمي دهد. اما از آنجا كه پرداختن اصيل و عالمانه به اين حماسه, به محكوم شناختن قاتل اين شهيد بزرگ راه مي برد, يعني محكوم دانستن يك «خليفهٌ» مسلمين به نام يزيد كه خلافتش را مديون تمهيدات پدرش معاويه بود, پدري كه از «صحابه» شمرده مي شود و برادر يك «ام  المؤمنين» نيز هست.
البته در ايران معاصر, شاهد كوششهاي برخي محققان و نويسندگان بوديم كه در ارزيابي و تفسير حماسهٌ عاشورا, از تفسير رايج فاصله گرفته و گاه با هجوم و هوچيگري شديدي دست به گريبان شدند, اما كوششهاي يادشده كه بازتاب مواضع طبقاتي محققان مربوطه بود, نتوانست آن حفرهٌ ديرينه را پركند كه عبارت بود از فراموشانيدن مدارك و سوابق تاريخي مربوط به حماسهٌ حسيني و اصول و مبادي اين  حماسه. آري, تنها اثر متفاوت در اين موضوع, كتاب «راه حسين» مجاهدين خلق است كه به عنوان اثر «مجاهد شهيد احمد رضايي» مي شناسيم. اثري كه از آغاز تهيه و انتشارش دچار اختناق شاه و ساواك و سپس اختناق آخوندي شده و هست و نگذاشتند آنچنان كه شايسته اش بود,  بر افكار نسل حاضر بتابد .
اينك در 1436هجري، يعني در يكهزار و سيصد و هفتاد و پنجمين سالگرد عاشوراي حسيني, بجاست در اين نوشته به سندي نگاه كنيم كه از قرون آغازين اسلامي در منابع ما ثبت شده بود اما به ترتيبي كه اشاره شد, از معرض اطلاع عامهٌ پيروان و حتي آگاهان, دور و مهجور مانده است, و اين در عين آنكه حاوي بياني مستند در محتوا و ماهيت عاشوراي حسيني است.
سوابق حماسه تا اعلام جهاد
مطابق منابع مشهور و معتبر تاريخي, معاويه پس از استقرار و رسميت يافتن قدرتش به عنوان خليفهٌ مسلمين, كه پس از صلح با امام حسن مجتبي(ع) و كناره گرفتن اين امام از زمامداري محقق شد, شتابان دست به تمهيداتي زد كه خلافت را در خاندان خويش موروثي كند و براي پسرش يزيد به عنوان «وليعهد» خليفه, بيعت بگيرد. اين به رغم آنكه طبق مواد صلح با حسن مجتبي(ع), معاويه حق نداشت كسي را به جانشيني خود بگمارد. مطابق برخي منابع معروف تاريخي, يك شرط اصلي صلح امام حسن(ع) با معاويه اين بود كه خلافت پس معاويه بدست امام حسن(ع) باشد و يا آنكه امر زمامداري به انتخاب عامهٌ مسلمانان واگذاشته شود .
بهر صورت, معاويه به صورتي نامشروع دست به صحنه سازيهاي مورد نظر زد و اقدامهاي تبليغاتي براي رواج دادن موضوع وليعهدي يزيد بر سر زبانها را شروع كرد. معاويه اين تلاش شتابان را در عين حال با ملاحظه دنبال مي كرد چرا كه حتي در اطراف خود او نيز هنوز كساني يافت مي شدند كه در اين امر مهم, مقدم داشتن كسي از قماش يزيد را بر حسن و حسين(ع) ناصواب مي ديده و به معاويه گوشزد مي كردند كه: «بدان, چنانچه يزيد را بر حسن و حسين مقدم بداري, هيچ عذري در محضر خداوند نداري, در حالي كه نيك مي داني اين دو شخصيت كيستند و چه رويكردي دارند» .
در عمل, معاويه مدتي اين موضوع را مسكوت گذاشت تا كه در سال 50هجري, پيش از شهادت امام حسن(ع) به مدينه رفت و در مورد تمايلش بر وليعهدي يزيد, با شخصيتهاي چندي مذاكره كرد, از جمله با عبدالله بن عباس, عبدالله بن جعفر, عبدالله بن زبير و عبدالله بن عمر , كه آوردن پاسخهاي اعتراضي همهٌ آنها در گنجايش اين نوشته نيست, اما ناگفته نگذاريم كه شخص اخير, يعني عبدالله بن عمر, به صراحت به معاويه پاسخ داد كه: «اين امر خلافت و زمامداري, يك امر هرقلي, قيصري و كسرايي نيست كه پسران وارث حكومت پدران خود باشند» .  اما معاويه كه آنان را آمادهٌ پذيرفتن بيعت وليعهدي براي يزيد نيافت, در مقابل به آنان گفت: «پدرانتان در گذشته و دوران را به فرزندان واگذاشتند. اما در نزد من, فرزند خودم خواستني تر از فرزندان آنهاست». و سپس افزود: «نخواهم گذاشت كه خلافت از بني عبدمناف بيرون رود» ,  و به اين صورت, ابن زبير و ابن عمر را كلاً كنار زد. تا اينجا ملاحظه مي كنيم كه تاريخ اسلام چگونه بدست معاويه در معرض بازگشت ارتجاعي به ميراث كهنهٌ قبايلي عرب يا امپراتوريهاي عهد برده داري قرار گرفت.
مدتي از اين ماجرا نگذشته, امام حسن مجتبي(ع) در اوايل سال 51هجري بدست زنش «جعده», مسموم شد و به شهادت رسيد  و چيزي نگذشت كه معاويه بيعت گرفتن براي يزيد را علني كرد و از جمله به فرماندار وقت مدينه, مروان بن حكم اموي, نوشت كه از اهل مدينه هم بيعت بگيرد كه با كراهت مردم و سران مدينه مواجه شد و معاويه وي را با سعيد بن العاص اموي تعويض كرد . فرماندار جديد مأمور شد گزارش كند كه چه كساني در اين بيعت سرسنگيني مي كنند و خبريافت كه سران, شامل «4عبدالله يادشده, باضافهٌ اباعبدالله, حسين بن علي(ع)» بيعت نمي كنند. اينجا معاويه شخصاً نامه هاي عتاب آلودي به بزرگان يادشده نوشت كه آوردن متن آنها و پاسخها خارج از موضوع بحث است و تنها اكتفا مي كنيم به پاسخ حسين(ع) به نامهٌ تهديد آميز معاويه. پاسخي كه همانا كليد مهمي است و براي سر در آوردن از ماهيت و موضوعيت حماسهٌ عاشوراي حسيني, سندي تعيين كننده است.
اعلام جهاد, ده سال پيش از وقوع عاشورا
حسين(ع) در پاسخ به اين نامه كه اندكي پس از شهادت حسن(ع) در 51هجري دريافت كرده بود, به معاويه نوشت: «نامه ات به من رسيد... نوشتي كه گزارشهايي از من دريافت كرده اي كه انتظار نداشتي... من تا اينجا عزم جنگ و معارضه با تو نكرده ام, در حالي كه بخاطر ترك چنين معارضه و جنگي از خداوند بيم دارم, با تو و با حزب پيمان شكن و مباح كنندهٌ مرزهاي ممنوع, حزب ستمگران و دستياران شيطان,,,, آيا تو (معاويه) قاتل «حجر» نيستي؟ كه او را همراه ياران عابد و خاشع وي در پيشگاه خداوند را كشتي؟ كساني را كه با بدعت آفريني دستگاه تو مخالفت داشته و دعوت كنندگان به نيكي و بازدارندگان از زشتي بودند . اما تو آنها را پس عهد و امان دادن, ستمكارانه و تجاوزكارانه كشتي. آيا تو «زياد» را كه فرزند زنا بود برخلاف سنت پيامبر(ص) كه فرزند را به همسر مادرشان نسبت مي داد به پدر زناكارت ابوسفيان نسبت ندادي؟ تا كه او را بر جان و مال اهل اسلام مسلط كردي كه آنان را بكشد و دست و پايشان را برخلاف يكديگر, (دست راست با پاي چب و يا بالعكس-مانند رسم كنوني در رژيم خميني). قطع كند .  معاويه, خدا را, گويي خود را ديگر در شمار امت مسلمان نمي داني و مسلمانان را از خود نمي شناسي. آيا تو «حضرمي» را نكشتي كه در نامه اش به تو نوشت بر دين علي(ع) است  و دين علي, دين پسرعمويش محمد(ص) است... و اما من, (حسين-ع), هيچ بليه اي را دردناكتر از امارت تو بر مسلمين نمي شناسم... و سوگند به خداوند كه عملي را برتر از جهاد برضد تو سراغ ندارم كه اگر بدين جهاد موفق شدم, به منظور تقرب به خداوند جهاد خواهم كرد و اگر موفق نشدم, از موضع دين و مرام, بدرگاه خداوند توبه و طلب مغفرت خواهم كرد و از درگاهش درخواست دارم كه مرا به آن عمل (و جهاد) قادر و موفق بدارد كه دوست مي دارد و مي پسندد... اما تهديدهايت..., پس هرچه كيد و حيله كه دوست مي داري برضد من ساز كن...» .
بر اساس منابع تاريخي مورد قبول عامهٌ مسلمين, از جمله مطابق متن و مفاد تلخيص و برگردان از متن نامهٌ حسين(ع) به معاويه، مي توان در تحليل موضع حسين(ع) نكات زير را با روشني دريافت:
اول: موضوع زمامداري بر جامعهٌ مسلمين، موضوعي است كه در چارچوب منافع عمومي مردم و جنبش, امري شايان انعطاف است, كه هم در تاريخچهٌ علي(ع) و هم در صلح حسن(ع) با پايبندي حسين(ع) عليرغم اينكه خودشان هركدام يك پيشواي به نام عقيدتي و راهبر آرماني مسلمانان بودند، انعطافشان را مشاهده كرديم و مشابه همين را در عصر خودمان، در سالهاي نخستين پس از انقلاب ضدسلطنتي ايران در عملكرد سازمان مجاهدين در پيش گرفته شد.
دوم: اما تبديل ماهوي اين زمامداري مبتني بر اسلام, و جايگزيني با سلطنت موروثي «هرقلي», «قيصري», يا «كسراوي», غيرقابل تحمل است و صرفاً واپسگرايي ضد انقلابي خالصي است مانند «ولايت فقيه», استبداد آخوندي, پس از انقلابي در 57 كه مبتني بر آزادي و استقلال در ايران كنوني بوده است. چرا كه چنين تبديل ارتجاعي، نقض تمامي عهدها و حقوق مكتسبهٌ مردمي و پيمانهاي محقّق و والاي تاريخي و مبتني بر اصول جنبش و انقلاب را نسخ و منتفي مي كند. حاكميتي ارتجاعي كه توسط حسين(ع) به عنوان دليل و حجتش در «اعلام جهادي» مطرح شد كه در متن اين نامهٌ حسين(ع) به معاويه از آن سخن رفته است، اعلام جهادي شايان و لازم كه علنيت داشته و در منابع تاريخي هم ثبت شده است. شبيه جهاد مقاومتي كه نسل ما پس از نسخ دستاوردهاي انقلاب57 بدست معاويهٌ دوران ما, خميني پليد, از 30خرداد1360, اعلام كرد.
سوم: ايستادگي در برابر چنين انحراف در رأس و زمامداري جامعه، مطابق تعبير امام حسين-ع همانا يك ”جهاد” مهم است، آنچنان مهم كه حسين-ع از بخشودن ناشدن ترك چنين جهادي اظهار بيم مي كند. اين يعني از همان اوان اسلام، عنوان جهاد تنها به معني جنگ با دشمن خارجي مهاجم نبوده است و جا انداختن چنين برداشتي كه مبارزه عليه ارتجاع و استبداد حاكم داخلي را مستثني مي كند، از شمار دگرگون سازي واژه ها و ارزشهاي اسلامي است.
چهارم: در چارچوب نكات بالا, بايد در خلال تحقيق تاريخي در موضوع عاشوراي حسيني, به جستجوي پاسخي براي اين پرسش باشيم كه چرا و چه شد كه «قيام» به آن «جهاد» كه حسين(ع) در سال51هجري, به آن پرداخت, تا تحقق عاشوراي حسين(ع), با تأخير بلندي مواجه هستيم كه به حدود يك دهه رسيد؟. يعني از شهادت امام حسن(ع) در 51هجري تا عاشوراي حسيني در 61هجري.
در اين تحقيق است كه تازه به معني و اهميت خطبهٌ معروف حسين(ع) پي مي بريم  كه در «تحف العقول» درج شده است . همان كه خطاب به لايهٌ آگاه مسلمين در موسم حج سال 60 و در صحراي عرفات توسط آن حضرت ايراد شد و حسين(ع) در آن مي گويد: «دعوت به حق و نيكي و بازداشتن از ناحق و زشتي, دعوتي است به جانب اسلام همراه با برگرداندن حقي كه از مظلومان ستانده شده و با ايستادگي رو در روي ستمكاران و تقسيم عادلانهٌ اموال و غنايم مسلمين و دريافت عادلانهٌ زكات و صدقات از كساني كه بايد گرفت و صرف كردن آنها در مواضعي كه شايستگي دارد... پس  اما شما, حق رهبري خويش را سبك شمرده و حقوق مردمان نيازمند و ضعيف را تضييع كرديد و تنها آنچه را كه حق خودتان پنداشتيد, دنبال كرديد. بي آنكه مايه اي بگذاريد و جان خويش را در راهي كه آفرينندهٌ جانها فرموده است, به خطر بيافكنيد» .  يعني اگر درست انديشيده باشيم, در آن نامه با ”جهاد ضد دشمن داخلي حاكم” آن زمان معاويه و در زمان ما بني خميني، به عنوان استراتژي مبارزاتي حسين(ع) مواجه مي شويم و در اين خطبه هم با محتواي آرمان اجتماعي-اقتصادي و طبقاتي اين امام شهيد(ع) مواجه هستيم: همان” برگرداندن حقي كه از مظلومان ستانده شده و با ايستادگي رو در روي ستمكاران و تقسيم عادلانهٌ اموال و غنايم مسلمين و دريافت عادلانهٌ زكات و صدقات از كساني كه بايد گرفت و صرف كردن آنها در مواضعي كه شايستگي دارد...”. اموري كه گويي كارت شناسايي عاشوراي حسيني است و اين قيام حسيني را با ماهيت تاريخي و طبقاتي جهاد مربوطه در برابر پيروان خويش قرار مي دهد.
پس اگر درست مطالعه كرده باشيم, در مي يابيم كه آنچه به مدت 10سال تا محرم سال61هجري تأخير افتاد, نه اصل قيام و  اقدام مجاهدانهٌ حسين(ع) بود كه از وجوب آن آشكارا و حتي با معاويه سخن مي گفت. بلكه نياز بود تا انبوهي كار تبيين و توجيه اين ضرورت براي ناموران جامعة جوان مسلمانان را مي طلبيد كه در مطلب تحف العقول مي بينيم. و اين يعني كه تنها پس از انبوهي كار آموزشي و اتمام حجتهاي ضروري بوده است كه بارآوري آنها در ساليان يكدهه از عمر فعال حسيني را در «يوم عاشورا» و در بلوغ عظيم مشاهده مي كنيم كه چگونه شعله كشيد كه براي هميشه جاودانه شد كه ديگر هيچ تعطيل و خموشي بر آن متصور نيست.
بازخواست علني و رو در رو با معاويه
 اندكي پس از مكاتبه هايي كه اشاره كرديم, معاويه به منظور مباشرت شخصي در امر بيعت گرفتن از اهالي و بزرگان براي يزيد, دوباره به مدينه آمد. اين بار پس از ملاقاتها و گفتگوهاي خصوصي يا محدود با شخصيتها, جارچيان را گماشت و اهل مدينه را همگاني در يك دعوت عمومي گرد آورد و از آنان براي يزيد بيعت خواست. او در اين گردهمايي كه نتايج آن پيشاپيش مشخص بود, خطابه ايراد كرد و از جمله گفت: «سوگند به خدا كه اگر كسي را بهتر از يزيد براي مسلمانان يافته بودم, هرآينه براي او بيعت مي گرفتم».
اينجا و در برابر چشم همگان, ناگهان حسين(ع) برخاست و ندا در داد كه اين معاويه: «سوگند بخداوند تو كساني را واگذاشتي كه در نسب و ديانت بسي برتر از يزيد هستند». معاويه با خشم گفت: گويا خودت را مي گويي؟ حسين(ع) فرمود: «آري». و آنگاه پس از چند جمله كه ميانشان رد و بدل شد و براي اختصار از آنها مي گذريم, حسين(ع) در ملأ عام و در حضور معاويه به وي اعلام داشت: «موضع تو دروغ و خلاف است و يزيد يك شرابخوار و مشتري بازار عشرت و خوشگذراني» .
در بارهٌ اهميت اين كلام, چندان سخني لازم نيست. غريوي از حنجرهٌ حسين(ع) كه رو در روي معاويه و در برابر چشم و گوش همگي حاضران و  در حضور كساني برآورد كه بسياري از آنان در شمار صحابهٌ پيامبر(ص) و تابعين بودند, يعني نسل معتبر دوم از مؤمنان. در اين مورد, هيچ مورخ شيعه يا سني ننوشته كه معاويه و يا كسي ديگر, فسق و گناهاني را كه حسين(ع) در مورد يزيد شمرد, تكذيب كرده باشد و يا حتي به تشكيك نگريسته ياشد. اين يعني كه زمانه با همهٌ مدعيان و شخصيتهاي بزرگ و ناموري كه در مدينه و  حجاز و چارگوشهٌ قلمرو كشور اسلامي بودند, خود را با چشمان باز در برابر فسق و بدعت بني اميه باخته و يا فروخته بودند و به ننگ شستشو ناپذير, فرو خزيده بودند. حقيقتي تاريخي, كه كمترين نتيجه اي كه بايد از آن گرفت, خضوع در برابر عظمت فرزانگاني است كه زير چتر رهبري حسين(ع) به عاشورا برخاستند. و لاجرم, در قلب اين فرزانگان اسلام و تاريخ شرف و فضيلت فرزند انسان, فروغ عالمتاب بانوان پيشقراول عاشورا مي درخشد كه سالارشان زينب كبري, دخت فاطمه و علي(ع) بود.
جهاد و امر به معروف حسيني! متضاد با تعريف ارتجاع آخوندي
در بالا اشاره كرديم كه مبارزه با انحراف حاكميت در منطق حسين-ع با واژة و عبارت ديني ”جهاد” بيان و مطرح شده است و اگر اين امام شهيد را ”ابو الشهدا” مي خوانيم، نظر به مسير جهادي اين امام بوده است كه رو در روي دشمن داخلي مسلمانان، يعني برضد ستم حاكم انحرافي از زمان معاويه در پيش گرفت تا كه در زمان پسر و جانشين او، يزيد بن معاويه در سال 61هجري به شهادت رسيد، خود و ساير مجاهدان در ركابش.
شايسته نيست كه عنوان و واژة ديني مهم ديگري متعلق به عاشوراي حسيني را ذكر نكنيم كه به تطاول بسا زشتتري بدست مرتجعان دين فروش، واژگونه جا انداخته شده است. منظور، عبارت ”امر به معروف” است. در بالا به قسمتي از خطابة حسين-ع خطاب به بزرگان امت مسلمان اشاره كرديم و به مضمون مردمي قيام حسين-ع اشاره كرديم. پس بجاست توجه خوانندگان را جلب كنيم كه اين دعوت حسين-ع با همان مضمون طبقاتي كه اشاره رفت، با عنوان ”امر به معروف” مطرح شده است. امام حسين-ع در خطبة يادشده چنين فرموده بود: ”پند بگيريد از رسم احبار يهود... كه خداوند آنان را لعنت شده دانسته و سخنوري زشتشان را اثم و گناه شناخته است، زيرا كه اين سران وقت قوم يهود، ستمگران را كه منكر وفسادشان بارز بوده مشاهده مي كردند اما بخاطر منافعي كه از جانب آنها به ايشان ميرسيده و همچنين از سر ترس از آنان دم فرو بسته و منكر وفسادشان را نهي نمي كردند، حال آنكه خداوند با اين هشدار كه « فلا تخشوا الناس واخشونِ»- سوره مائده آيه 44- (از آنان بيم نداشته باشيد و اگر جاي بيم باشد، بيم از خداوند است)، و همچنين فرمود: «المؤمنون والمؤمنات بعضهم أولياء بعض يأمرون بالمعروف و وينهون عن المنكر» سوره توبه آيه 72- (زنان و مردان اهل ايمان، ياران و سرپرستان همديگرند كه به نيكيهاي پسنديده امر كرده و از زشتي و پليدي نهي مي كنند). آين چنين، خداوند روشن ساخته است كه امر معروف و نهي ازمنكر واجبي است از جانب او و دعوت و فراخواني است به اسلام، با مضمون احقاق حقوق ستمديدگان و ستيز كردن با ستمگران وتوزيع دستاوردها و غنايم و گرفتن كمكها از جاي خودش و صرف ان در جايي كه حق آن است... اينها همه آنچيزي است كه خداوند شما را امر به نهي از آن كرده واينكه از آن نهي كنيد و شما از آن غافليد.....”.  (برگردان خلاصه شده).
در نوشته ها و گفتارهاي ما اغلب از عبارت ”دين فروش” براي ارتجاع آخوندي حاكم استفاده مي كنيم، اما وقتي به تصاوير و محتواي عنوانها، ارزشها و واژه هاي دين حنيف اسلام كه توسط پيشوايان حقيقي و اصلي مطرح شده است نگاه مي كنيم، در مي يابيم كه فاجعه هرگز محدود به تبديل كردن دين به دكان نيست، بلكه واژگونه كردن دين به حداكثر ممكن واژگونگي 180 درجه اي در ميان است. چرا كه امر به معروف يا جهاد در فرهنگ حسين-ع، كمترين تناسبي با همين واژه ها در فرهنگ رژيم آخوندي قاتلان و اسيدپاساشان امنيت كش ندارد. آنهم با اين يادآوري كه افق جهاد و امر به معروف حسين-ع نه صرف مقابله با ستمكاران جامعه، بلكه در افق يك تاريخ بوده است. همين است كه خودشان به هنگام بيان داشته اند كه با چنين ديد و افق ديدي بوده كه به نيازها و بهره هاي نسلهاي بعدي اين راه مي انديشيده اند، آري, يعني تا نسل ما. براي نمونه، اين كلام زينب كبري، سخنگوي عاشوراي حسيني پس از شهادتهاست است كه از جمله طي مكالمه با امام سجاد, علي بن الحسين(ع), بيان كرد و براي ما برجاي ماند. در اين گفتگو, زينب كبري خطاب به علي بن الحسين(ع) آشكار بيان كرد كه: «اين صحنهٌ كشته شدگان پاره پاره پيكر, همانا پيماني با خداوند است كه وفا شده است و همين شهادتگاه حسين-ع پرچمي برافراشته براي آيندگان كه هرگز فرود نخواهد آمد .
1-  به معني متظاهران به تشيّع-شيعه نمايان بي محتوا...
2- مدت مسلماني معاويه تا وفات پيامبر(ص) تنها 2سال, يعني از تاريخ فتح مكه و بخشودگي قريش و سپس اسلام آوردن آنهاست. اما خواهر معاويه, «ام حبيبه», يك پيشتاز ارجمند اسلام و يكي  از همسران حضرت محمد, پيامبر اسلام(ص) است كه مطابق قرآن (آيهٌ6سورهٌ احزاب-33) داراي سمت «ام المؤمنين» (مادر مؤمنان) است. «ام حبيبه» از زنان پيشگام در پيوستن به جنبش اسلام انقلابي است كه به رغم پدرش ابوسفيان كه در رأس مشركان مكه و دشمنان پيامير اسلام(ص) قرار داشت به اسلام گرويد و باتفاق شوهرش به حبشه مهاجرت كرد. يك وجه برجستگي اين بانو طلاق شوهرش است كه در حبشه از اسلام دست برداشت و به دين بومي گرويد. چنين بود كه پس از اين طلاق مخلصانه براي عقيده و جنبش, با پيامير(ص) ازدواج كرد
3 -  كتاب «راه حسين» همچنان بي رقيب است و كساني كه دنبال انديشهٌ انقلابي اسلام و تشيع انقلابي هستند, از مطالعه و انديشيدن به مطالب آن بي نياز نيستند.    
4- اين قول را هم در منابع عامه و هم شيعه مي يابيم. عامه, تاريخ الخلفاء. تأليف عبدالرحمن بن ابي بكر السيوطي. وفات911. ج1, شيعه ابوالفرج اصفهاني در مقاتل الطالبيين. نقل از بحار الانوار,ج44جديد و محمد بن شهرآشوب, وفات588هجري, در مناقب, نقل از همان بحار,ج44.
5- از جمله در چندين روايت نقل شده در بحار الانوار, ج4,5
 6- مانند احنف بن قيس كه از جمله به معاويه هشدار مي داد كه: «واعلم ان قدمت يزيد علي الحسن و الحسين, و انت تعلم من هما و الي ما هما...». مراجعه كنيد به مأخذ معروف, كتاب «الامامه و السياسه», تأليف « ابن قتيبهٌ دينوري», وفات276هجري.
7- به ترتيب, عبدالله ابن عباس معروف كه پسرعموي پيامبر و از دانشمندان نامور اسلام بود, عبدالله جعفر فرزند جعفر بن ابيطالب, جعفر طيار كه همسر زينب كبري(ع) بود. عبدالله زبير فرزند زبير بن عوام كه يكي از صحابهٌ قديمي و عضوي از شوراي خلافت معروف عمر بود. عبدالله عمر، فرزند عمر بن خطاب, خليفهٌ دوم
8-  از همان ابن قتيبه در «السياسه و الامامه». هرقل, عنوان امپراتوران مصر قديم. قيصر, عنوان امپراتوران روم قديم و كسري, عنوان امپراتوران ايران قديم كه با ساسانيان خاتمه يافتند.
9- موارد داخل گيومه از همان «السياسه و الامامه». بني عبدماف يعني «بني اميه» و «بني هاشم», دو شاخهٌ نزديك در قريش, كه پدربزرگشان عبدمناف بود و پسرعموهاي يكديگر شمرده مي شوند. حضرت محمد(ص) از بني هاشم بود و معاويه و پدرش ابوسفيان از بني اميه.
 10-  در تاريخ اين شهادت هم با اختلاف مواجه هستيم. مطابق معروف نزد شيعيان, شهادت امام حسن(ع) در 28صفر, ماه دوم از سال51هجري واقع شد  ابن قتيبه هم همين تاريخ را نوشته است. اما  ابن اثير در الكامل و برخي ديگر,  سال49 نوشته اند و ذهبي سال50 را ذكر كرده اند. اما در علت خيانت جعده, مطابق منابع مختلف, اين زن با پول و وعدهٌ ازدواج با يزيد بن معاويه, خريده شد و در مقابل, دست به اين جنايت زد. وي سپس به آن پول رسيد اما در مورد ازدواج با يزيد به وي گفتند: به تو كه همسري با منزلت حسن(ع) را كشتي, چگونه  اعتماد كنيم.
11- از جمله در همان «السياسه و الامامه».
12- حجر بن عدي, از صحابهٌ نامور و از شيعيان شايسته كه از معاويه تبعيت نداشت و معاويه واسطه برانگيخت و به وي و يارانش امان داد تا دست از سلاح بردارند و چون چنين كردند دستگيرشان كرد و به شام احضار نمود كه كت بسته و در حال شكنجه گسيل شدند اما نزديك شام دژخيمان را فرستاد كه اگر بيعت نكنند آنها را بكشند. حجر و يارانش نپذيرفتند و شهيد غدر و خيانت معاويه شدند.  جنايتي كه با اعتراض بسيار از جمله اعتراض ام المؤمنين عايشه مواجه شد. داستان شهادت حجر يكي از پليدترين جنايات معاويه است كه ايضاً با سكوت و توجيه روبروست.
13- «زياد», (پدر «اين زياد» كه فرماندار كوفه و در رأس قاتلان حسين شد), فرزند زني بدكاره به نام «سميه» در جاهليت عرب بود كه پدرش محرز نبوده و او را «زياد بن ابيه» مي خواندند, يعني فرزند پدرش, فرزند«x». معاويه براي جذب او به دستگاهش مدعي شد كه او فرزند وقتي است كه ابوسفيان معروف, پدر معاويه, مشتري فحشاي سميه بود. ماجراي اين الحاق يكي از شرم آورترين صحنه ها در تاريخ خلفاي اسلام است.
  14- از اصحاب و شيعيان وفادار علي(ع) كه معاويه او را هم شبيه «حجر» با غدر به دام انداخت و به شهادت رسانيد.
  15- متن كامل نامه در همان «السياسه و الامامه» از ابن قتيبه دينوري درج شده است.
  16- «تحف العقول» از منابع معتبر شيعه و از مؤلفات قرن چهارم هجري است كه محدث معتبر شيعه, ابن شعبهٌ بحراني تأليف كرده است.
  17- برگردان و تلخيص از «تحف العقول» بخش كلمات امام حسين(ع).
 18- تمام موارد اين قسمت از همان «الامامه و السياسه».
از كتاب معروف ”تحف العقول” تإليف أبو محمّد الحسن بن عليّ بن الحسين بن شُعبة الحَرّانيّ، از چهره هاي شاخص قرن چهارم هجري. توضيح مي دهد كه بسياري از مراجع شيعه، مطالب اين كتاب را چنان معتبر دانسته اند كه در عين حذف سلسله راويان حديثها در اين كتاب و براي اختصار، متون روايت شده را معتبر مي شناسند.
به متون حديث اين كتاب استناد مي كنند. اهميت نمي دهند.
 19-
 20 - از جمله در: «كامل الزيارات» از محدث معروف شيعه, ابن قولويه قمي وفات376هجري. نقل از «مقتل الحسين» عبدالرزاق المقرم.
http://www.hambastegimeli.com/

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen