Sonntag, 28. September 2014

شيرين نريمان:مسعود ناخدای کشتی آزادی ایران

نظرات و دیدگاه ها

شيرين نريمان:مسعود ناخدای کشتی آزادی ایران

 تاریخ ایجاد در 29 شهریور 1393
شهریور امسال پنجاهمین سالگرد تاسیس سازمان مجاهدین خلق است. بعد از بنيان گذاران این سازمان، يعني محمد حنيف نژاد، سعيد محسن و علي اصغر بديع زادگان تنها نام برجسته که در سراسر ایران و جهان شناخته شده است نام نامي مسعود است. مسعود رجوي نامی شناخته شده در سراسر ایران. 
البته با فعالیتهای شبانه روزی رژیم و خرج میلیونها دلار در پخش افکار منفی و دروغ  رژيم تمام تلاش خود را مي كند تا اين نام را آلوده و خدشه دار كند، اما هركس او را بشناسد و سوابق و موضعگیریهای او را حتي از دور دنبال کرده باشد، به او عشقي بزرگ خواهد داشت.
اما به راستي در مورد مسعود چه میدانیم؟ و در این پنجاه سال بر مجاهدین خلق چه گذشت؟ و از کجا تا بی کرانها رسیدند؟ سازمانی که در نتیجه تحقیق و جمع بندی سه جوان دانشجو بنایش ریخته شد، اكنون کهکشانی را به دنبال میکشد. یک عقیده و یک راه و روش و بینش جدید مبارزه زاده شد. راهی که در طی این نیم قرن نه تنها زنده و پر خروش به پیش مي تازد بلکه دیگر متعلق به یک خلق نیست و از مرزهای ایران  گذشته و جهانی شده است. پدیده ای که تنها راه نجات نه تنها خاورمیانه بلکه جهان میباشد.
چه کسی 50 سال پیش تصور میکرد که سازمان مجاهدین خلق ايران این گونه در غرب و بخصوص در قلب آمریکا مطرح و شناخته شده باشد؟ و تبدیل به نیرویی شود که استبدادگران حاكم بر ميهنمان همواره در مذاكره با طرف حسابهاي مماشات گر آن را روي ميز بگذارند. و همچون خاری در چشم معامله گران و سود جویان فرو رود و اجازه سازش تمام عیار را ندهد. چه کسی فکر میکرد سازمانی که 69 تن از اعضایش - شامل 11 تن از 16 شاخه رهبریش - توسط ساواک در سال 50 دستگیر شده بود، مي تواند نه تنها از آن ضربه بلکه از ضربه های آینده نیز سالمتر و قویتر بیرون بیاید. پدیده ای که تبدیل به قویترین اپوزیسیون دنیا شده است و رژیم ملایان چنان از آن وحشت داشته باشد که حتی تحمل زنان و مردان بی سلاح آن سازمان را در یک منطقه محدود و کوچک آن هم در کشور همسایه اش را نداشته و انها را مورد حمله و کشتار قراردهد.
مسعود جوانترین عضو رهبری سازمان بود که به همراه حنیف بزرگ، سعید محسن و اصغر بدیع زادگان دستگیر وبه اعدام  محکوم شد. اما به خاطر فعالیت های برادرش شهيد پروفسور کاظم رجوی فعال حقوق بشر و استاد دانشگاه سوربن در سویس از اعدام جست. درنگي كنيم و ببينيم حنیف کبیر در آن روزهاي سخت و دشوار چه پتانسیل و ویژگی در مسعود دیده بود که آینده سازمان را به دست اين جوان 24 ساله سپرد؟ قطعا که اگر انتخاب اصلح او نبود، مجاهدين اكنون در اين اوج قرار نداشتند. اما تاريخ نشان داد كه مسعود رجوي اين صلاحیت را دارد و ثابت کرد که انتخاب محمد حنيف نژاد چه بجا و درست بوده است. اوست که تا به حال سازمان را از طوفانهای بسیاری به سلامت عبور داده است و به این نقطه رسانده است. همو بود که در جريان خيانت اپورتونيستهاي چپ نما در سال 1354 تضاد واقعی را مبارزه با استبدادگر اعلام کرد و از منحرف کردن سازمان از هدف اصلی جلوگیری کرد. اوبود که با تصمیمهای درست و اعلام مواضع شفاف این هدایت را همچنان ادامه داده و مي دهد.
به راستی آن زمان که حنیف فرمان کشتی مبارزه و مقاومت را به جوان 24 ساله میسپرد به خوبی میدانست که هدايت اين كشتي توفان زده را به چه كسي سپرده است. فقط میتوان تصور کرد که حتما او در آن چندسال کوتاه ویژگیهایی در مسعود دیده بود که مطمئن بود سازمان به دست او متبلور خواهد شد. دلم میخواست در جريان گفتگوهای این مرشد و مريد میبودم و به بحثهای آن دو گوش میدادم. اما معاندان همواره از تکرار حقایق جلوگیری كرده اند و تهمتهای خودشان را گسترش دادند. بگذریم که اگر هر کس دیگری هم به جای مسعود بود باز هم همین تهمتها به او زده میشد. البته این ویژگیها را خود مجاهدین بخصوص اعضای اولیه آن بخوبی از ان آگاهند وبه همین خاطر یکدست و متحد پشت سر مسعود ایستاده اند و يك صدا و يك زبان او را به راهبري خود برگزيده اند.
این اتحاد و همفکری در زیر چتر رهبری مسعود در بعد از انقلاب متبلورتر و محسوس تر شد چنانچه خمینی جلاد آن را به خوبي دریافت و به همين دليل با تمام قوا بر حمله و قلع و قم هوادران و یا به عبارتی خلق مسعود شد.
به خوبي به ياد دارم که در اولین گردهم آیی مجاهدین و اولین سخنرانی مسعود در دانشگاه تهران تعداد حاضرين شاید در حد چند هزار نفر بود. اما هر چه که مردم بخصوص جوانان با حرفهای آتشین مسعود که با زبانی دیگر اما بسیار ساده سخن مي گفت آشنا مي شدند و از مرامی جدید مي شنيدند محبوبیت سازمان روز به روز بیشتر میشد و تعداد شركت كنندگان در اين برنامه ها هر روز بیشتر از بیش مي شد... آري مسعود با زباني سخن مي گفت كه بر روح و جان مي نشست. زن و مرد و پیر و جوان  دسته دسته به صفوف هوادارن مجاهدین می پیوستند و در انجمنهای گوناگون شروع به فعالیت مي كردند. و این مجاهدین بودند که قبل از همه، زنان را وارد مبارزه كردند و حضور مستمر آنان را در همه صحنه ها تضمين نمودند. دختران جوان دوشادوش پسران به فروش روزنامه مجاهد در خیابانها پرداختند. اين رقابت زیبا كه دانش آموزان کدام مدرسه بیشتر روزنامه مي فروشند و چه مناطقی را تحت پوشش مي دهند، خود شور و حالي دو چندان به فروش نشريه مجاهد ارگان سازمان مجاهدين خلق ايران داده بود كه در آن دوران خود مبارزه بود. اين چنين بود که هواداران با پيرامون خود و به خصوص محله های متفاوت اشنا شدند. در همان زمان راه اندازي میز کتاب در شهرها و مناطق مختلف شروع شد. این مجاهدین بودند که یكانهای میلیشیا را در روز دانش آموز سال 1358 اعلام کردند. آنان بودند که زنان را برای شرکت در مجلس  کاندیدا اعلام کردند. آنها بودند در برابر شعار ارتجاعي ”يا روسري يا توسري” ساخته و پرداخته خميني ايستادند و به آن نه گفتند. در یک کلام این مجاهدین بودند که پيشناز سنت شکنی در همه ابعاد آن در جامعه بودند و همین عامل جذب هر چه بیشتر زنان و مردان جوان و نوجوان و محبوبتر شدن هر چه بیشتر مجاهدین و و شخص مسعود بود. سخنان مجاهدين در عین سادگی پر از شور و نشاط و هیجان انقلابی بود و بر دلها و قلبها می نشست. این چنین بود که در هر گردهم آیی و تظاهرات تعداد شرکت کنندگان بیشتر و بیشتر مي شد. و به همین دلیل ترس و وحشت از همه گیر شدن پدیده ای بنام مجاهدین و راه رسم آنان که درست در نقطه کاملا متضاد خمینی و دستگاه او بود اين دجال ضد بشر را به مقابله با مجاهدین و هوادارنش انداخت. چماقداری و به هم زدن میتینگها و ضرب و شتم هوادارن که از ابداعات آخوند بهشتی بود تضاد را هر چه بیشتر تشديد و آزادگان را براي حق طلبی به میدان میاورد تا از آزادي و دموكراسي که به خاطر آن انقلاب کرده بودند دفاع کنند.
به یاد مي آورم شبی در دي ماه سال 1360 لاجوردی جلاد با زور و کتک و تهدید زندانیان را به حسینه زندان اوین آورد و در مقابل همه بچه ها اعتراف کرد چگونه او و رژيمش از تک تک بچه ها (انهم بچه های 15 یا 16 ساله) وحشت دارند و اعتراف کرد: "بله تک تک شماها را اعدام مي كنيم. حتی اگر قرار باشد از بدن شماها برای سنگرهایمان جهت حفاظت از بسیجیهای در جنگ، استفاده مي كنيم و تا مطمئن شويم كه همه تان از بين رفته ايد، چرا که هر کدام از شما یک سازمان مجاهدین هستید".
در آن شبهای تار و درد آور بسیاری از ما متوجه اصل بحث نشدیم. اما بعد از گذشت سالیان با تمام وجود درك مي كنم که خمینی و دستیارانش مي دانستند که با چه پديده يي روبرو هستند و به راستي که این عقیده و ایمان از بین رفتنی نیست بلکه هر چه مي گذرد عمیقتر و محکمتر میشود. ایمان به آزادی و دموكراسي و روح مقاومت و مبارزه، دیگر تنها از آن مجاهدین نیست بلكه به حلقه هواداران و دوستدارانشان نیز بسط یافته است. همه خود را صاحبخانه مي دانند و در پیروزیها و شرایط سخت شریک و یک زبان هستند. همان طور که در جريان دستگیری خانم رجوی در سال 2003 دیدیم، هواداران مجاهدين برای دفاع از حق و رهبري و اهدافشان به طور خودجوش به حركت درآمدند. اين همان چیزی است که خمینی و شكنجه گرانش هم چونلاجوردی به خوبي مي دانستند و اكنون نيز دم و دمبالچه هايش به خوبي مي دانند و از آن کماکان از آن وحشت دارند. جرياني و طرز تفكري و نگرشي که هنوز هم بعد از نيم قرن همچنان با تمام قوا پیش مي تازد و رژیم زبون ملایان را ياراي ايستادگي در برابر آن نيست و از اين رو بسيار از وحشت دارد و هنوز این مجاهدین هستند که همين امروز نيز وقتي رژيم با مماشاتگران بر سر يك ميز مي نشنيند مسأله اول و آخرش هستند و همواره خواهان تحت فشار گذاشتن آنها از سوي قدرتهاي بزرگ است، امري كه براي هر طرف حسابي و ابرقدرتي جايگاه اين جريان ريشه دار را در تعادل قواي موجود ايران و منطقه نشان مي دهد.
ملایان حاکم برایران به خوبي آگاهند که دشمن اصلی آنان کیست. بله به راستي که ايدئولوژي مجاهدین بر پایه اسلام مترقی و بر اساس عشق و بخشش و برابری و مساوات و بردباري و تسامح استوار شده است درست در نقطه مقابل نگرش ارتجاعي آخوندهاي دجال و جلاد. درست به همین دلیل است ستمگران حاكم بر ظالمان ایران نه مي توانستند و نه مي توانند آن را برتابند.
اما راز این موفقیت در چيست؟. اگر یک مدیریت و به زبان دیگر هدايت و فرماندهي و راهبري درستی در میان نبود حتما که اين سازمان از بین مي رفت.. اين نه يك برداشت شخصي و نه يك نتيجه گيري از روي احساس است، هركس كه در روزهای سرخ و خونين اما تاريك دهه شصت در ايران و به طور خاص در تهران به سر برده باشد، خوب به خاطر دارد كه اغلب هوداران مجاهدین یا در زندانها بودند و یا  زندگی مخفي داشتند. اين هوادارن که طيفي از سنین متفاوت از طبقات مختلف جامعه بودند در زندانهای سراسر ایران در برابر رژیم ددمنش آخوندي يك صدا و يك زبان  بودند. ترجیح مي دادند كه جان خود را فديه راه آزادي مردم ايران كنند يا سالهاي متمادي را پشت ميله هاي زندان سپري كنند تا در برابر اين رژيم خونخوار سر تسليم فرود آورند. و به همين دليل هم صد صد به جوخه های اعدام سپرده شدند.
همان مسئولیتی که حنیف کبیر به مسعود 24 ساله سپرده بود اكنون سینه به سینه در میان هزاران زن و مرد‚ دختر و پسر جوان  منتقل مي شد: "مقاومت دربرابر ظلم و سرکوب و دیکتاتور".
به راستی آن زمان که حنیف كبير سكان کشتی این مقاومت را به مسعود رجوي می سپرد خوب مي دانست که چه کسی را برای این مسئولیت خطیر برگزيده است. وه كه از تصور گفتگوي بين اين مريد و مراد و عاشق و معشوق چه شعفي به انسان دست مي دهد. راستي چه عالمي بوده است بين حنيف و مسعود؟.
باید اعتراف کرد که همین یکدستی و یکصدایی خود مجاهدین و بخصوص مجاهدین دهه 50 و ایمانشان به صلاحیت مسعود بود و هست که باعث پیروزی سازمان تا این نقطه شده است.
عشق زیبا و فرمانبری و ایمان تک تکشان به خود مسعود فقط نشانی از انتخاب اصلح حنیف میباشد. گرداندن کشتی مقاومت و این سازمان از امواج طوفانهای عظیم کار ساده ای نبود و این مسعود بود که این کشتی را به این نقطه رسانده وشکی نیست که این ناخدای ما کشتی آزادی مقاومت ایران را به ساحل نجات خواهد رساند.
از هر لحظه اش که بخواهیم جزء به جزء نام ببریم، از ضربه سال 54 که مسعود اجازه نداد هیچ شکافی در مبارزه علیه دیکتاتوری شاه ايجاد شود و یا اعلام مواضع سازمان بر علیه بنیادگرایی مذهبی و ایستادگی در برابر سرکوب و چماقداری و زورگویی در بدو انقلاب و یا گسترش سازمان در میان توده های مردم و تا دست آوردهاي سي و سه سال نبرد خونين و پر افتخار همه و همه فقط بيانگر رهبری  و بینش درست وی از موقعیت زمانی و دگر اندیشی برای آینده ایران میباشد.
یکی از مهمترین ویژگی رهبری مسعود تربیت یک نسل مجاهد بود و مهمتر از همه انقلابی درونی برای دادن مسئولیت مدیریت و فرماندهی به زنان مجاهد بود. اگر او پیش قدم نمیشد شاید که هنوز زنان شهروندان دست دوم محسوب میشدند و از حضور داشتن در پستهای مسئولیتی محروم بودند. او بود که به همراه مریم با  یک انقلاب درونی دست به یک تغییر انقلابی زدند  و یک نسل جدید مسئولین و فرماندهان، ان هم از جنس زن تربیت شد. البته که باور داشتن به درون خود و سنت شکنی حتی برای زنان چریک مجاهد نیز بسیار سخت بود. چرا که هم خود باید به این باور میرسیدند و هم لیاقت و صلاحیت خود را به بیرون از خود ثابت میکردند. محدوده هوداران و اطرافیان سازمان خود از منتقدین بسیار سخت بودند و این مسئولین زن بیش از مردان زیر ذره بین بودند و مورد انتقاد و حسابرسی قرار میگرفتند. زنان با ناباوری وارد این کارزار سنتی و تاریخی چند هزارساله شدند و درعمل نشان دادند که میتوانند مسئولیت بیشتر بپذیرند و سد شکنی کنند. 
آري این مسعود و مریم بودند که با یاد آوری به توانایی های انسانها بدون در نظرگرفتن جنسیت آنها و با دادن مسئولیت ها به خصوص به زنان فرماندهاني مجرب و آزموده از آنان تربيت كردند. و اكنون این فرماندهان زن در درون سازمان مجاهدين هستند که بزرگتری پروژه هارا به بهترین شکل به پيش مي برند. نيازي به بردن نامشان نیست و اعضاي خانواده بزرگ مقاومت اين زنان را به خوبي مي شناسند. مهم این است که نسلی جدید از مجاهدین تربیت شده كه هرگونه نگراني از آينده را برطرف مي كنند. آري مسعود و راه و آرمانش در میان این نسل جدید تکثیر شده است. مهمترین نشانه، وجود خود مریم و متبلور کردن این راه است. مقاومت ایران و مجاهدین خلق در این چند سال اخیر و به همت خانم رجوی اینچنین فراگير و بین المللی شد. تا جايي که سیاستمداران شخصيتهاي بين المللي در غرب همواره از او با احترام ياد مي كنند.
البته در این مسیر باید از تعلیمات مسعود برای مردان مجاهد با قبول و احترام به زنان مسئول و مبارزه به ناباوریهای خود نیز یاد کرد راهی بس سخت.
كار مسعود تنها به تربيت مجاهدین، به معني اعضاي سازمان، منحصر نشد بلكه همو بود كه به زنان این مقاومت یاد داد که چگونه روی پای خود بایستند و شعار میتوان و باید را كه شاخص و راهنماي عمل مريم رجوي است در زندگی روزمره شان عملی کنند و سدها را بشکنند و موانع را كنار بگذارند.
آري یک نسل و یک مقاومت پرورده شد که سر منشا آن فقط مسعود است و بس. او پرچمدار و ناخدای کشتی مقاومت ماست و او راه و مسير نوين را به همه ما نشان داده و مي دهد و نسل ایمان و مقاومت و امید و پایداری را پرورش داده و مي دهد.
مسعود خود را در همه ما تكثير كرد
مسعود سرچشمه كوثر ما شد
باشد كه با مسعود ايران را از نو بسازيم، با همه درسها و پندهايش، با ايستادگي اش، با مقاومتش، با استواريش
آري با مسعود ايران را با عشق دوباره خواهيم ساخت، همان عشقي كه در همه زنان و مردان مجاهد و ياران و هوادارانشان مي بينيم.
مسعود، اين هديه گرانقدر حنيف كبير به مردم ايران، اكنون در چشمها و لبخندهاي همه مان جاري است
http://www.hambastegimeli.com/

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen