Montag, 3. Juni 2019

غلامرضا خسروی ـ جان شیفته‌یی در کوی محبوب دوست

۱۱ خرداد ۱۳۹۳ سالروز شهادت مجاهد قهرمان غلامرضا خسروی
۱۱ خرداد ۱۳۹۳ سالروز شهادت مجاهد قهرمان غلامرضا خسروی
«حسرت ستاره‌یی نبردن
شب ـ ساریِ جهان را تسخر زدن
تعلق ناگزیر را
در خویش کشتن
تا خورشیدپاره‌های پگاهان
پرواز روشنا را
در دایره نگاهت
مشق کنند..»

پتک تیک‌تاک تاریخ بر سندان ثانیه‌ها شتاب می‌گیرد. زمان با ارابه‌های حریص رسیدن، می‌گذرد. در حواشی پتک تیک‌تاک تاریخ و ارابه‌های زمان، کاروانهای یاد با رایتی از لاله‌ها و شقایق‌ها بر دامنه‌های وطن فرش زمرد می‌گسترند؛ دامنه‌هایی همیشه شاهد و کاروانهایی همیشه حاضر. این‌گونه نسل‌های لاله و شقایق از مشروطیت تا ۳۰خرداد ۶۰و از ۳۰ خرداد تا ۱۱خرداد ۹۳تکرار و تکثیر می‌شوند.

غلامرضا خسروی ـ چونان پنجه مریم شکفته بر صخره‌یی 

باور تکثیر شدن رؤیای آزادی از در و دیوار زندانها چندان صعب می‌نماید که گویی«پنجه‌ مریم شکفته بر صخره‌یی». و این پنجه را نه تنها گل مریم، که لاله‌ها‌ و شقایق‌های ایران‌زمین در عهد شیخان و سلطه ابلیس، از سنگ‌ها و آهن‌ها و دیوارها رویانده و گذر‌انده‌اند.
باور دیوار و آهن و باروی زندانهای خمینی و خامنه‌ای این بود که با قتل‌عام نسل جوان مشتاق آزادی در دهه ۶۰، هیبت دیوار و آهن و سلول و بارویش را در پهنه فلات ایران خیمه می‌زنند؛ اما یک ستاره هم برای شکست شب کافی‌ست. این، همان نبرد ستارگان دنباله‌دار آزادی با شب‌ترین ظلام تاریخ ایران‌زمین است. این، همان حماسه ماندگار اختری از سلاله ستارگان شب‌کوب در الفباهای نامی‌ست که حسرت ستاره‌یی را هم نبرد؛ تعلق ناگزیر به جرعهٔ حیات را در خویش کشت و خورشید‌پاره‌های پگاهان را در دایرهٔ نگاهش مشق نوشت: غلامرضا خسروی.

غلامرضا خسروی ـ کیفرخواست یک وطن 

غلامرضا خسروی در معیت پیشاهنگ آزادی به همراه تنی چند از یارانش توانست مفهوم «زندان و زندانی» را در نظام آخوندی بدل به کیفرخواست یک وطن علیه سلطه جلاد کند. غلامرضا خسروی و یارانش اراده کردند مفهوم زندان را ـ که از دههٔ ۶۰لجه‌گاه هزاران ستاره گشت ـ بدل به عرصه و میدانی برای اتحاد زندانیان، دفاع از منشور حقوق‌بشر، پس زدن سلطه بازجو و شکنجه‌گر، ارتباط با خانواده‌ها و دنیای خارج زندان و پیوند زندانی با قیامهای سراسری کنند.
غلامرضا خسروی توانست سلول و زندان و دیوار را کیفرخواستی علیه دستگاه قضاییه تحت‌امر خامنه‌ای کند. او تمام حساب و کتاب‌های زندان و زندانی توسط ارتجاع آخوندی و دستگاه قضاییه‌اش را به هم ریخت. او و هم‌بندان و یارانش با شورش و قیام در داخل زندان توانسته‌اند هویت سیاسی و مبارزاتی‌شان را به دژخیمان آمر و عامل ولایت فقیه تحمیل کنند. غلامرضا خسروی به این یقین و باور رسیده بود که باید حتی در زندان هم بر سماط ضیافت آزادی نشست.

غلامرضا خسروی ـ شکافتن دیوار و گسل‌های ناگزیر دیکتاتور 

آنچه از شورش زندانیان در اواخر فروردین تا پایان اردیبهشت ۹۳در زندان بدنام اوین رخ داد، نشان داد که نسل قتل‌عام شده در دهه ۶۰با نسل‌های بعدیِ تشنه و شیفته آزادی پیوند خورده است. از آن پس بود که جولان دادنهای بازجویان و جلادان زندانهای آخوندی ـ با وجود استمرار داشتنشان ـ تحت تأثیر فشارهای اجتماعی، خانواده‌ها، افشاگریهای مقاومت و خود زندانیان و نیز اقدامات بین‌المللی، دچار گسل‌های ناگزیر گشت.

غلامرضا خسروی ـ درک صریح زیبایی 

غلامرضا خسروی با درک روشنی از جریان اصلی و مستمر تاریخ معاصر ایران، هستی و مقاومتش در زندان را با این جریان یعنی آزادی خجسته پیوند زد. این ادراک راهگشا که به‌طور دیالکتیکی با آرمان جاری مردم ایران پیوند می‌یابد، به غلامرضا خسروی توان بسا مضاعف در نبرد با تمامیت نظام شیاد ـ جلاد آخوندی داد. به‌راستی که غلامرضا خسروی و زندانیان پیاپی او در دهه ۹۰، هوا و اکسیژن فصل سردی را شکستند که دیگر «سرمایش از درون / درک صریح زیبایی را» پیچیده نمی‌کرد. آن پیچیدگی را هزاران سربه‌دار تابستان ۶۷در هم شکسته بودند تا راهگشایان درک صریح زیباییِ محبوب آزادی برای خلقشان باشند.
غلامرضا خسروی پیشتازی از سلسله شیفتگان برابری و عدالت و آزادی بود که مبارزه‌اش با ارتجاع مسلط آخوندی را به آرمانهای سازمان مجاهدین خلق ایران پیوند زد. او رمز رهایی مردمش را در پیشتازی و رهبری زنان یافت؛ همانانی که به‌دلیل سرکوب و استثمار تاریخ حیات بشر ـ و به‌طور خاص در سلطه ایدئولوژی ضدبشری ولایت فقیه ـ مستعد درک عمیق‌تری از ضرورت آزادی و برابری و پرداخت بهای آن برای مردم ایران هستند. همان نیرو و جریان رشدیابنده‌یی که در دهه‌های ۸۰و ۹۰خورشیدی با پایداری‌اش از اشرف و لیبرتی تا خیابانهای تهران و سراسر ایران، امان و نفس نظام زن‌ستیز آخوندی را بریده است. همان زنانی که در زندانهای خامنه‌ای، مبشر پایداری و مقاومت و حفظ مرز سرخ تسلیم ‌ناپذیری برابر هیولای قرون‌وسطایی بوده و باشند.

غلامرضا خسروی ـ جانهای شیفته محبوب آزادی 

غلامرضا خسروی به جریان پویا و بالنده‌ و تاریخی میهن و مردمش پیوست. جریانی که افق سعادت خلق و میهنش را در نفی تمامیت دستگاه ولایت فقیه و وصال به آزادی می‌داند. این همان رمز ماندگاری و شکست‌ناپذیری برابر سلطه‌گری از خمینی تا خامنه‌ای بوده و هست و خواهد بود. از این رو، غلامرضا خسروی پری از پرنده آزادی بود که در زندان خامنه‌ای بر سلولی ننشست و قطره‌یی از اقیانوس مواج قیامهای سراسری کنونی مردم ایران بود که در هرم آهن و سنگ زندان تبخیر نگشت؛ که به خون جاری دوران بر سنگفرش ایران پیوست. مبارزه، پایداری و نام غلامرضا خسروی و زنان و مردانی چنین شیفته محبوب آزادی، بر رایت‌های سلسلهی از قیامهای پیاپی مردم ایران نقش بسته و‌ تبلور یافته است. این‌ها همان پتک تیک‌تاک تاریخ بر سندان دیکتاتورهایند که شتاب می‌گیرند و کفه تعادل‌قوای سیاسی و اجتماعی با حکومت آخوندی را برای مردم و مقاومت رقم می‌زنند. این‌ها همان ارابه حریص زمان برای رسیدن‌اند. این‌ها همان کاروانهایند که بر دامنه‌های وطن، فرش زمرد گسترده‌اند؛ دامنه‌هایی همیشه شاهد؛ کاروانهایی همیشه حاضر...
«جان شیفته‌یی چو تو
چنگاچنگ اهریمن
با عشقی سایه‌نشین هستی‌ات
و ستارگانی
سینه ـ ریز و گلوبند آزادی...

کیفرخواست تو:
داغ‌های مادرانت
یادهای سربین سرزمینت
کودکان بی‌سرپناهت
ایران گرسنگی‌ات!
کیفرخواست تو:
آغوش‌های محبت‌های غارت شده
شهرهای «دار»
منشور تیرباران شده آزادی!

کیفرخواست تواند
زندانیِ بی‌حریم و هستیِ تطاول شده.
سرشک خبرهای ایران
کیفرخواست تو‌اَند...»

چشم بر سپهر آزادی - منادی بامداد خجسته‌ی رهایی

چشم بر سرو و سپهر آزادی داشت، دل در گرو عشق و وصال آن. چون پروانه‌یی از پرهای پرپر خود، رنگین‌کمانی را ساطع کرد و با طیف رنگارنگی از معناها و پیام‌ها، بر دیدگان و اندیشه و آینده‌ٔ پیرامون خود پـل زد. بیدلی‌ها و بیقراریهای یاران هم‌زنجیر و راهیان سپیده را به حجم فریاد بدل ساخت و حصار و قلعه و سلول و زندان ولایت انسان‌ستیز را به کانون شورش. پتک، بر سنگ شب جلاد زد. دیکتاتور را به بن‌بست کشاند ـ بن‌بست تاریخی همه‌ٔ دیکتاتورها در برابر آزادی.

غلامرضا خسروی تبلور «نیل به جامعه‌یی آزاد و رها»(۱) را در مجاهدین خلق و پیشگامان اشرف و لیبرتی یافت. بهای ادراک خود برای پاسخ به آمال و آرمان رهایی ایران را، به مهری خون‌سرشته بالغ نمود. مهری بر پای عهد و میثاقش با «بچه‌های اعماق»، «نوباوگان رنج و کار»، «مادران سر از سجاده برداشته»(۲) و مردمان و کودکانی که تنها در پای چوبه‌های دار یکدیگر را دیدار می‌کنند. امضایی که خطوط نگاشته‌اش، نگاره‌یی از نام‌ها و شناسه‌ها و سلسله‌ٔ سرداران تاریخ معاصر ایران در شوق وصال شاهد آزادی‌ست.
غلامرضا خسروی به رود همیشه جاری جریانی پیوست که در تداوم تاریخی خود، آخوندها را در تمام عرصه‌ها و پهنه‌ها‌ی فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ایران به بن‌بست کشانده است. جریانی بی‌توقف که همواره از چشمه‌ٔ لایزال آرمان آزادی نوشیده است. او به این ثقل استوار تکیه داد و بر سنگ آسیابش قدم استوار کرد. ثقل مانا و زاینده‌یی که جریان اجتماعی و سراسری برابری‌طلبی و آزادیخواهی را در ایران استمرار داده و مبارزه با ارتجاع ابلیس آخوندی را تضمین کرده است.
غلامرضا خسروی به خوانشی از تضاد اصلی ایران‌زمین دست یافت که ترفندهای هر چند یکبار رمالان سیاست‌باز آخوندی و نوازشگران درونی و برون‌مرزی‌اش را به هیچ انگاشت.
ستایش غلامرضا خسروی و راهیان سپیده‌یی که چشم و امید مردم ایران در برابر ایلغار آخوند انسان‌ستیز می‌باشند، قصیده‌ٔ مکرری در دیـار ما بوده و هست. در میهنی که زمزمه و ترنم عشق، خواهران توأم مرگ‌اند، غلامرضا خسروی تبلور «غرش خلق ایران در ملک ایران‌زمین شد».

با آثار به جای مانده از خیانت خمینی به آرزوها و اعتماد مردم ایران، در پهنه‌ی ۳۷ساله‌ٔ کشاکش خدای آزادی با ناخدای استبداد، همه‌ی ما در سیر و صیرورت آزمایشی هستیم که تا سرنگونی تمام‌عیار «شب عمیق اندیشه‌یی ضدبشر و انسان‌ستیز» ـ که در سیما و سیرت حاکمیت آخوندی هویداست ـ تداوم دارد. در این کشاکش بی‌توقف و گسترش‌یابنده، «با گردنه‌ها و راهزنان و شب‌پرستان بی‌شمار»(۳)، کاروان و کهکشان شهیدان، تکیه‌گاهی اعتمادگستر و شگفت‌انگیزند.

باید اعتراف کنیم در زندگی ما کسانی بودند، هستند و خواهند بود که در فلسفه‌ٔ حیات و مرگ خود، واژه‌ها را از سرگردانی نجات می‌دهند و اندیشه‌ٔ آزادی و تفکر آرمانی را چراغ و راهنمایند. اینان چون پروانه‌هایی‌اند که از پرهای خود، رنگین‌کمانی را ساطع می‌کنند و با طیف رنگارنگی از معناها و پیام‌ها، «از بسیاری از آنها که به عمر خود مطمئن‌اند، با عشق و نشاط و کارآیی بیشتری به زندگی مشغول»(۴) می‌باشند و بر دیدگان و اندیشه و آینده‌ٔ پیرامون خود پل می‌زنند.

غلامرضا خسروی در نبردی نابرابر، با همین اندیشه و آرمان، سینه به سینه‌ٔ دژخیم و جلاد، آینه‌یی می‌شود برابر نیازها و ضرورتهای انسانی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جامعه و مردم خویش. و این، همان عزم جزمی‌ست که در طول تاریخ ایران، تمام دیکتاتورها را در برابر پیشگامان و پیشتازان آزادی، به بن‌بست کشانده و می‌کشاند. و این، همان رزمی‌ست که متضمن بامداد خجسته‌ٔ رهایی ایران‌زمین می‌باشد...

نشانی‌ها ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ و ۳. از نامه‌ٔ غلامرضا خسروی با عنوان: هر زمان باید چیزی را فدا نمود
۲. احمد شاملو، ترانه‌های کوچک غربت: «...مادران سیاه‌پوش / ـ داغداران زیباترین فرزندان آفتاب و باد ـ / هنوز از سجاده‌ها / سر برنگرفته‌اند!»
۴. از خاطرات یکی از زندانیان درباره‌ٔ غلامرضا خسروی

 https://event.mojahedin.org

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen