Freitag, 15. Oktober 2010

آخرین دیدار با بانوی هنر ایران در شب قبل از درگذشت در بیمارستان پاریس شبانگاه سه‌شنبه ۲۰مهر ۱۳۸۹




مرضیه: قربان شما برم من، تصدقت برم من. مبادا یک وقت به دلتان دل نگرانی…

خانم رجوی: - خانم بچه‌های اشرف خیلی بهتان سلام رساندند.

مرضيه: خوشا به‌حالشان که هم‌چو برنامه‌هایی دارند، خوش به‌حالتان

خانم رجوی: - خوش به‌حال ماکه خانمی مثل مرضیه داریم.

مرضیه: من زیر سایه‌تان بودم،

خانم رجوی: - بالای سر همه‌مان

مرضیه: ارادتمند صورتتان هستم.

خانم رجوی: - من گفتم سالها دل طلب جام جم از ما می‌کرد، آن‌چه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد.

مرضیه: گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود طلب از گمشدگان لب دریا می‌کرد.
قربان آن صورت زیبای شما، بسم الله الرحمن الرحیم. و ان یکاد الذین کفرو… انشاالله که خدا پایدارتان بداره. یعنی خانواده را. تعجب می‌کنم که چرا خوابم نمی بره. برای این‌که می‌خوام باشم که دعا کنم. برای خلق مجاهد.

خانم رجوی: - درود بر شما، درود بر شما، درود
زندگی کردن مثل خانم مرضیه، کمه توی دنیا خانم. زندگی مرضیه یکی از زندگیهای نمونه است.

مرضيه: قربان شما من برم.

مرضیه: فدای تصدقت برم. قربانتان برم. قربان صفای ظاهر و وفای باطنت گردم.

مرضیه: بسم الله الرحمان الرحیم. ماشاالله. میدرخشی مثل نور،

خانم رجوی: - قربان شما

مرضیه: مثل نور، امیدوارم که همه‌تان شاد باشید. این چند روز که من حال ندار بودم، … . (نامفهوم) همه را التماس به پروردگار، از بدری نگو، لحظات صدق و صفا برای سردار بزرگ، مسعود رجوی، خیلی مراقب خودتان باشید. خواهش می‌کنم ازتان.

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen