سرانجام خامنه ای طلسم شکسته و خونریز، مجاهد خلق غلامرضا خسروی این فرزند دلاور خطه ی خوزستان را به دلیل پایداری بر آرمان های ملی و مردمی اش پس از 12 سال اسارت و شکنجه به جوخه اعدام سپرد.
نیاز خامنه ای در این دوران برای به راه انداختن حمام خون برهمگان روشن است. آثار زهر شکست استراتژیک در قمار اتمی و کینه ی حیوانی انتقام از ”مجاهدین“ نیازی به توصیف و تفسیر بیشتر ندارد. سنت دیکتاتور چنین است، خمینی نیز در دوران زهر خوران جنگ ضد میهنی در سال 67 با زندانیان بی دفاع و دربند ما چنین کرد. اتفاقا آن جام زهر را نیز مجاهدین و ارتش آزادی بخش به حلقوم خمینی ریختند. خمینی پلید یک سال بعد دق مرگ شد، اما اشرفیان پایدار و استوار و سرافراز با یاران بیقرار امان در زندان لیبرتی و جای جای میهن اسیرمان ماندگار شدند.
رژیم پلید آخوندی بسیار تلاش کرد تا این مجاهد قهرمان را به ”اعتراف تلویزیونی“ وادار نماید، اما وی هرگز به این خواسته ی خامنه ای تمکین نکرد. خانواده اش نقل می کنند: « زمانی که دژخيم مرتضوی (جنایتکار) دادستان تهران بود، غلامرضا تحت فشار قرار داشت تا از او مصاحبه بگیرند، اما او حاضر به مصاحبه و اعتراف اجباری نمی شود. بعد از اینکه غلامرضا مقاومت می کند و حاضر به مصاحبه نمی شود، پرونده او را به تهران منتقل می کنند و دژخيم ديگر حیدری فر دادیار پرونده می شود و اتهام محاربه به او می دهد».
برای غلامرضا ی قهرمان نه گریه می کنیم و نه مرثیه می خوانیم. برای غلامرضا و هزاران غلامرضای دربند در سیاه چالهای قرون وسطائی رژیم آخوندی، سرود آزادی، سرود عزت و پایداری می خوانیم. برای عزم اش، برای صلابت و برای « نه » گفتن اش به خامنه ای جنایتکار، این حاکم خونریز و جبار و برای عشق و ایمان اش به ”رهبری مجاهدین“ به سنت عیاران و اشرفیان قهرمان « یک دقیقه» کف میزنیم.
نقل و شیرنی و خرما و گل لاله در میان مردم محروم و در بندمان پخش می کنیم که چنین فرزندان شجاع و قهرمانی را در دامان خود پرورانده اند. آنانی که در شب تیره و تار و زمستان آخوندی «بهاران» را ساختند.
بقول شاعر بزرگ میهنمان اسماعیل خوئی:
رژیم پلید آخوندی بسیار تلاش کرد تا این مجاهد قهرمان را به ”اعتراف تلویزیونی“ وادار نماید، اما وی هرگز به این خواسته ی خامنه ای تمکین نکرد. خانواده اش نقل می کنند: « زمانی که دژخيم مرتضوی (جنایتکار) دادستان تهران بود، غلامرضا تحت فشار قرار داشت تا از او مصاحبه بگیرند، اما او حاضر به مصاحبه و اعتراف اجباری نمی شود. بعد از اینکه غلامرضا مقاومت می کند و حاضر به مصاحبه نمی شود، پرونده او را به تهران منتقل می کنند و دژخيم ديگر حیدری فر دادیار پرونده می شود و اتهام محاربه به او می دهد».
برای غلامرضا ی قهرمان نه گریه می کنیم و نه مرثیه می خوانیم. برای غلامرضا و هزاران غلامرضای دربند در سیاه چالهای قرون وسطائی رژیم آخوندی، سرود آزادی، سرود عزت و پایداری می خوانیم. برای عزم اش، برای صلابت و برای « نه » گفتن اش به خامنه ای جنایتکار، این حاکم خونریز و جبار و برای عشق و ایمان اش به ”رهبری مجاهدین“ به سنت عیاران و اشرفیان قهرمان « یک دقیقه» کف میزنیم.
نقل و شیرنی و خرما و گل لاله در میان مردم محروم و در بندمان پخش می کنیم که چنین فرزندان شجاع و قهرمانی را در دامان خود پرورانده اند. آنانی که در شب تیره و تار و زمستان آخوندی «بهاران» را ساختند.
بقول شاعر بزرگ میهنمان اسماعیل خوئی:
اي مرگ پرستان! بپژوهيدم و ديدم
هر دين به خدا ره برد، اسلام شما نه !
قهقاه بهاران به سوي خلق، به شا باش
پيغام خدا آرد و پيغام شما نه !
http://www.hambastegimeli.com/
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen