Mittwoch, 31. Juli 2019
تظاهرات ایرانیان در لندن ادامه سخنرانیهای شخصیتها
پائولو کازاکا ـ پرتغال-حضور در لندن همواره برای من مایه خوشوقتی بوده است و خوشوقتی بیشتر، بودن با جامعه ایرانیان است.
ما
امروز در حال بستن سلسله شش گانه ای از گردهماییهای گسترده در کشورهای
غربی هستیم که در آن ایرانیان در تبعید همبستگی خودرا با مردم ایران که
برای آزادی خود درایران مبارزه می کنند نشان میدهند.
۲۸ ژوئیه (۶مرداد)، دهمین سالگرد اولین قتل عام اشرف را گرامی میداریم، همچنین یاد قربانیان این قتل عام را. وقتل عام های بعد از آن در اشرف را گرامی میداریم ۲ سال بعد از آن در آوریل ۲۰۱۱ و اول سپتامبر ۲۰۱۳ که بدترین آنها بودو نیز همه قتل عام هایی که پس از آن در لیبرتی رخ داد.
مایلم بهترین دعاهایم را نثار این قهرمانان بکنم. قهرمانانی که بعضی از آنها مجروح شدند و یا برای بقیه عمر دچار نقص عضو شدند. و نیز به بستگان آنها و مردم آزادیخواه ایران تسلیتهای خود را ابراز میکنم. چون ما باید آنها را بهیاد داشته باشیم. همچنین باید در مورد حال حاضر نیز فکر کنیم. در مورد راههای مقابله و مبارزه با رژیم ایران که هیولایی برای مردم ایران، همسایگان و جامعه جهانی بشمار میرود و برای مقابله با دروغپردازیهایی که دیده ایم همواره علیه اپوزیسیون این رژیم در جریان است.
طی دو روز گذشته ما شاهد خیلی چیزها بودیم. ما شاهد بودیم که روزنامه ها چگونه تهمتهای اعجاب آور تماما مسخرهیی را علیه سازمان مجاهدین منتشر کردند، شاهد حسابهای ساختگی، انتشار خبرهای ساختگی تا ملاقاتهای ساختگی. ما متشکر باشیم، چون مگر ایران کشور کوروش کبیر نیست که اولین منشور حقوق بشر را ارائه کرد؟
این یک وارونهگونهای محض است. در مثل، مانند این است که بگوییم: ما باید از هیتلر قدردانی کنیم، چون از سرزمین کانت و شیلر میآید!
این چیزی است که هرگز برای ما قابل قبول نیست، چرا که آنها میخواهند تاریخ گذشته مردم ایران را بدزدند هدف آنهاست. ما باید بهوضوح روشن سازیم که تاریخ گذشته مردم ایران، از کوروش کبیر، تا ستارخان در مشروطه و مصدق در جنبش ملی دهه۱۹۵۰ و طبعا همچنین مسعود رجوی اینها میراث شما هستند. و شما در مسیر ساختن ایرانی هستید که کاملاً در امتداد افتخارات گذشته است. شما به این هدف خواهید رسید، آنهم بعد از دور انداختن آخوندها و پشت سر گذاشتن این برهه سیاه از تاریخ خودتان. به این هدف می رسید من به این گفته خودم اطمینان دارم و کاملاً به آن ایمان دارم. متشکرم. پیش بسوی آینده. آینده از آن شماست.
۲۸ ژوئیه (۶مرداد)، دهمین سالگرد اولین قتل عام اشرف را گرامی میداریم، همچنین یاد قربانیان این قتل عام را. وقتل عام های بعد از آن در اشرف را گرامی میداریم ۲ سال بعد از آن در آوریل ۲۰۱۱ و اول سپتامبر ۲۰۱۳ که بدترین آنها بودو نیز همه قتل عام هایی که پس از آن در لیبرتی رخ داد.
مایلم بهترین دعاهایم را نثار این قهرمانان بکنم. قهرمانانی که بعضی از آنها مجروح شدند و یا برای بقیه عمر دچار نقص عضو شدند. و نیز به بستگان آنها و مردم آزادیخواه ایران تسلیتهای خود را ابراز میکنم. چون ما باید آنها را بهیاد داشته باشیم. همچنین باید در مورد حال حاضر نیز فکر کنیم. در مورد راههای مقابله و مبارزه با رژیم ایران که هیولایی برای مردم ایران، همسایگان و جامعه جهانی بشمار میرود و برای مقابله با دروغپردازیهایی که دیده ایم همواره علیه اپوزیسیون این رژیم در جریان است.
طی دو روز گذشته ما شاهد خیلی چیزها بودیم. ما شاهد بودیم که روزنامه ها چگونه تهمتهای اعجاب آور تماما مسخرهیی را علیه سازمان مجاهدین منتشر کردند، شاهد حسابهای ساختگی، انتشار خبرهای ساختگی تا ملاقاتهای ساختگی. ما متشکر باشیم، چون مگر ایران کشور کوروش کبیر نیست که اولین منشور حقوق بشر را ارائه کرد؟
این یک وارونهگونهای محض است. در مثل، مانند این است که بگوییم: ما باید از هیتلر قدردانی کنیم، چون از سرزمین کانت و شیلر میآید!
این چیزی است که هرگز برای ما قابل قبول نیست، چرا که آنها میخواهند تاریخ گذشته مردم ایران را بدزدند هدف آنهاست. ما باید بهوضوح روشن سازیم که تاریخ گذشته مردم ایران، از کوروش کبیر، تا ستارخان در مشروطه و مصدق در جنبش ملی دهه۱۹۵۰ و طبعا همچنین مسعود رجوی اینها میراث شما هستند. و شما در مسیر ساختن ایرانی هستید که کاملاً در امتداد افتخارات گذشته است. شما به این هدف خواهید رسید، آنهم بعد از دور انداختن آخوندها و پشت سر گذاشتن این برهه سیاه از تاریخ خودتان. به این هدف می رسید من به این گفته خودم اطمینان دارم و کاملاً به آن ایمان دارم. متشکرم. پیش بسوی آینده. آینده از آن شماست.
برایان بینلی – انگلستان
میخواهم
بگویم سلام، چقدر زیباست بودن دوباره با شما. چه گردهمایی با شکوهی برای
سخنرانان و آنانکه این مراسم را دنبال میکنند برگزار کردهاید. شما قلب همه
هواداران این جنبش در انگلستان هستید و من به شما درود میفرستم. بدون شما
موضوع ایران سالها پیش از صحنه محو شده بود. اما اکنون نهتنها گم نیست،
بلکه ما در شرف پیروزی هستیم.
بگذارید خوشحالی خودم را از دیدن چنین نقطه عطفی در مسیر ایرانی دموکراتیک و آزاد ابراز کنم. همچنین بودن با شورای ملی مقاومت بهرهبری دوست بسیار خوبم و یکی از بزرگترین زنان جهان، خانم مریم رجوی.
بسیار خوشحالم که به همکارانم از احزاب مختلف پیوستم تا در کنار شما و مردم ایران باشم که اکنون با اعتراضات سراسری علیه این رژیم بپا خاستهاند.امروز شما میبینید که آخوندها چگونه تلاش میکنند در کار این سازمان اخلال ایجاد کنند. بگذارید یکبار دیگر بگویم که رژیم تلاش میکند صدها تن از هوادران مجاهدین و خانوادههایشان را دستگیر کند، چون اعتراضات مردمی که آنها سازمان میدهند، موجودیت این رژیم را تحتالشعاع قرار داده و حیات این رژیم قرون وسطایی مذهبی را که هنوز قدرت را در ایران در دست دارد، بهخطر انداخته است. حکومتی که سالها قبل باید سرنگون میشد.
این رژیم با عملکردهایش نشان میدهد ضروری است ما از شورای ملی مقاومت و خانم رجوی حمایت کنیم. این لازمه وادار کردن این رژیم به توقف اعمال شرورانه اش در منطقه است.
من از مواضع دیگر سخنرانان حمایت میکنم و امیدوارم پایان این رژیم فرا برسد. من همین پیام را برای دوستانم در آلبانی دارم که هفته گذشته افتخار بودن در کنار آنها را داشتم. به آنها گفتم، همچنانکه اکنون به شما میگویم، ما به فراخواندن دولت و نخستوزیر جدیدمان برای حمایت از آرمانهای دموکراتیک مردم ایران، مقاومت مردم ایران و خانم رجوی، ادامه میدهیم. آنها یک آلترناتیو حقیقی و واقعی برای این رژیم هستند.
در مقاطع مختلف، مقامهای ارشد این رژیم، از جمله خامنهای، صراحتاً و بهوضوح به قدرت مجاهدین در سازماندادن اعتراضات ضد حکومتی در داخل ایران اذعان کردهاند و نسبت به گسترش روزافزون حمایتهای اجتماعی از مقاومت و از خانم رجوی هشدار داده اند. رژیم صدها تن از هواداران مجاهدین و خانوادههایشان را دستگیر کرده است. چون اعتراضات اجتماعی بنیان رژیم را بهلرزه در آورده است.
ما میدانیم که این یک رژیم پلید است. میدانیم که این یک رژیم دروغین است که هیچ حمایتی در میان مردم ندارد. ما باید این پیام را بدهیم و من به شما قول میدهم که تمام تلاشم را برای این هدف بهکار بگیرم. از دیدن شما خوشحال شدم.
بگذارید خوشحالی خودم را از دیدن چنین نقطه عطفی در مسیر ایرانی دموکراتیک و آزاد ابراز کنم. همچنین بودن با شورای ملی مقاومت بهرهبری دوست بسیار خوبم و یکی از بزرگترین زنان جهان، خانم مریم رجوی.
بسیار خوشحالم که به همکارانم از احزاب مختلف پیوستم تا در کنار شما و مردم ایران باشم که اکنون با اعتراضات سراسری علیه این رژیم بپا خاستهاند.امروز شما میبینید که آخوندها چگونه تلاش میکنند در کار این سازمان اخلال ایجاد کنند. بگذارید یکبار دیگر بگویم که رژیم تلاش میکند صدها تن از هوادران مجاهدین و خانوادههایشان را دستگیر کند، چون اعتراضات مردمی که آنها سازمان میدهند، موجودیت این رژیم را تحتالشعاع قرار داده و حیات این رژیم قرون وسطایی مذهبی را که هنوز قدرت را در ایران در دست دارد، بهخطر انداخته است. حکومتی که سالها قبل باید سرنگون میشد.
این رژیم با عملکردهایش نشان میدهد ضروری است ما از شورای ملی مقاومت و خانم رجوی حمایت کنیم. این لازمه وادار کردن این رژیم به توقف اعمال شرورانه اش در منطقه است.
من از مواضع دیگر سخنرانان حمایت میکنم و امیدوارم پایان این رژیم فرا برسد. من همین پیام را برای دوستانم در آلبانی دارم که هفته گذشته افتخار بودن در کنار آنها را داشتم. به آنها گفتم، همچنانکه اکنون به شما میگویم، ما به فراخواندن دولت و نخستوزیر جدیدمان برای حمایت از آرمانهای دموکراتیک مردم ایران، مقاومت مردم ایران و خانم رجوی، ادامه میدهیم. آنها یک آلترناتیو حقیقی و واقعی برای این رژیم هستند.
در مقاطع مختلف، مقامهای ارشد این رژیم، از جمله خامنهای، صراحتاً و بهوضوح به قدرت مجاهدین در سازماندادن اعتراضات ضد حکومتی در داخل ایران اذعان کردهاند و نسبت به گسترش روزافزون حمایتهای اجتماعی از مقاومت و از خانم رجوی هشدار داده اند. رژیم صدها تن از هواداران مجاهدین و خانوادههایشان را دستگیر کرده است. چون اعتراضات اجتماعی بنیان رژیم را بهلرزه در آورده است.
ما میدانیم که این یک رژیم پلید است. میدانیم که این یک رژیم دروغین است که هیچ حمایتی در میان مردم ندارد. ما باید این پیام را بدهیم و من به شما قول میدهم که تمام تلاشم را برای این هدف بهکار بگیرم. از دیدن شما خوشحال شدم.
جیم هیگینز –عضو پیشین هیأت رئیسه پارلمان اروپا از ایرلند
آقایان و خانمها
جنبش شماتنها نیست مبارزه تان بین المللی است، و من میخواهم احتراماتم را نثار خانم رجوی کنم. عجب رهبری. عجب عنصر الهامبخشی، عجب دیدگاهی، چه انرژی و چه عزم راسخی. من میخواهم، احترام خاصی را نسبت به سازمان شما ابراز کنم. نیروهای شما در ایران، کسانی که برای سازمان شما کار میکنند.
خانمها و آقایان، حکومتی که شهروندان آن کشور را حلقآویز میکند، یک حکومت وحشی است. حکومتی که دموکراسی را سرکوب و حقوق بشر را نقض میکند، یک حکومت دیکتاتوری است. حکومتی که حق دموکراتیک مردم را برای انتخاب دولت سرکوب میکند، رژیم ستمگری است که باید برکنار شود و جهان آزاد در اینباره بیتفاوت باقی نمیماند. همکار من استرون استیونسون این افتخار را داشته که بتواند بهمدت بیش از ۱۰سال، میزبانی خانم مریم رجوی را در مناسبتهای مختلف در پارلمان اروپا در بروکسل و استراسبورگ برعهده داشته باشددر همین رابطه ما که از شورای ملی مقاومت و برخی دیگر که از جنبش ایران آزاد حمایت میکردند، توانستیم قساوتی که قبلا توسط استراون بازگو شده بود را برجسته کنیم که در رابطه با حملات وحشیانه و بیرحمانهای بوده که علیه اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران در کمپ اشرف ۱ اعمال میشد. ما وضعیت اسفناکی را برجسته کردیم که در هنگام نقل مکان و یا جابجایی از کمپ اشرف به کمپ باصطلاح لیبرتی بهوقوع پیوست. و ما از این واقعیت بهوجد آمدیم که اشرف۳ در آلبانی موفقیتی بود که فقط در محدوده زمانی ۲سال حاصل شده است.
ما در اینجا گرد آمدهایم به این دلیل که آرزویی که در سال۱۹۷۹ برای احقاق دموکراسی و آزادی داشتیم، به یک کابوس تبدیل شد، ما اینجا گرد آمدهایم تا اطمینان حاصل کنیم که آرزوی سال۱۹۷۹ که شاه بهخاطر آن سرنگون شد بهواقعیت میپیوندد و دموکراسی حاصل میشود. اینجا حضور داریم تا حمایت خودمان را بهعنوان عضو دولت ایرلند در طول ۲۶سال و عضو پارلمان اروپا بهمدت ۱۰سال ابراز کنیم. اینجا حضور داریم تا حمایت خودمان را ابراز کنیم و هر آنچه که به طور انسانی و سیاسی در توان داریم بهکار گیریم تا این آرزو محقق شود؛ و سرانجام ما در اینجا حضور داریم تا یک پیام قوی به رژیم روحانی و خامنهای در تهران برسانیم: عمر شما به سر رسیده، دوران شما بهسر آمده، تیکتیک ساعت شنیده میشود، واقعاً از شما سپاسگذارم.
دنیس لستر - عضو کانون وکلای انگلستان و ولز
دوستان عزیز، از نقاط مختلف جهان و سخنرانان برجسته از پارلمانهای انگلستان و سایر کشورهای اروپا، سلام.
مفتخرم که امروز با شما باشم. من عضو کانون وکلا هستم بههمراه اعضای شورای کانون وکلا در کنارم. آنها با افتخار در کنار شما و من میایستند و من همچنین درود و پشتیبانی و احترام ویژه از طرف رئیس پیشین کمیته حقوق بشر کانون وکلا پروفسور سارا چندلر را برای شما دارم.
ما از شما حمایت میکنیم و اینجا هستیم تا در جزییات نقش کانون وکلای انگلستان و ولز را شرح دهیم. (کانونی) که صدای قانون و حافظ حاکمیت قانون است. بهعنوان اعضای کانون وکلا ما به جامعه ایرانیان مقیم انگلستان و اعضای پارلمان از انگلستان و اروپا درود میفرستیم و به شما میپیوندیم در تقویت هدف حقوق بشر، حقوق زنان و دمکراسی در ایران.
دکتر محمد شیخلی
مفتخرم که امروز با شما باشم. من عضو کانون وکلا هستم بههمراه اعضای شورای کانون وکلا در کنارم. آنها با افتخار در کنار شما و من میایستند و من همچنین درود و پشتیبانی و احترام ویژه از طرف رئیس پیشین کمیته حقوق بشر کانون وکلا پروفسور سارا چندلر را برای شما دارم.
ما از شما حمایت میکنیم و اینجا هستیم تا در جزییات نقش کانون وکلای انگلستان و ولز را شرح دهیم. (کانونی) که صدای قانون و حافظ حاکمیت قانون است. بهعنوان اعضای کانون وکلا ما به جامعه ایرانیان مقیم انگلستان و اعضای پارلمان از انگلستان و اروپا درود میفرستیم و به شما میپیوندیم در تقویت هدف حقوق بشر، حقوق زنان و دمکراسی در ایران.
دکتر محمد شیخلی
خانمها و آقایان، متشکرم که منرا به این تظاهرات و مناسبت عالی دعوت کردید. سال بعد از سال، سازمان مجاهدین خلق ایران، بهتمام جهان ثابت میکند که آرزوهای مردم ایران را نمایندگی میکند.
آنها هستند که فداکاری کرده و بهای آزادی را برای همه آنهایی که در داخل و خارج ایران سرکوب شده و تحت تعقیب قرار گرفتهاند، با خون خود میدهند. ما همواره بایستی قربانیان رژیم آخوندی را در زندانهای ایران و خونی را که در آستانه آزادی ریخته شد بهیاد داشته باشیم. و اشرفیان ما که در دوره دولت مالکی جنایات او را علیه بشریت در کمپ اشرف در ۲۰۰۹ و ۲۰۱۱ به چالش کشیدند و جانهای بسیاری را فدا کردند.
زنان اشرفی در این رویارویی و نحوه نشاندادن آن بدون سلاح به نیروهای دولت مالکی و همچنین به ما، نقشی تاریخی داشتند. جهان در تلویزیون میزان قساوت و جنایتپیشگی مأموران رژیم ایران و دولت (وقت) عراق را در آن موقع مشاهده کرد.
رژیم آخوندی حامی واقعی تمامی جوخهها مرگ و شبه نظامیان در عراق، سوریه، لبنان و یمن است. این رژیم منابع مردم خاورمیانه را بهسرقت میبرد و بیگناهان را میکشد.
علاوه بر این، رژیم آخوندی سلولهای خفته و جوخههای مرگ تروریستی را از طریق سفارتهای خودش، به کشورهای اتحادیه اروپا گسیل میکند.
انگلستان و کشورهای اتحادیه اروپا بایستی در یک اقدام عاجل این سفارتهای تروریستی را ببندند تا امنیت و صلح مردم را در اتحادیه اروپا حفظ کنند.
جنایتهای این رژیم خونریز نباید فراموش شود. جامعه بین المللی و شورای امنیت باید تصمیم بگیرند تا یک دادگاه بینالمللی تشکیل بدهند و این رژیم را در قبال جنایتهایش علیه مردم ایران و مردم عراق، سوریه، لبنان و یمن مورد حسابرسی قرار دهند.
جامعه بینالمللی کاملاً مطلع است که آلترناتیو دمکراتیک واقعی برای این رژیم خونخوار، رهبری خانم مریم رجوی و سازمان مجاهدین خلق ایران است،
زیرا آنها امید واقعی برای مردم ایران و خاورمیانه هستند. جامعه بینالمللی باید در کنار خانم مریم رجوی و سازمان مجاهدین خلق ایران بایستد، زیرا آنها نماینده حقوق، آزادی و عدالت برای مردم ایران و مردم خاورمیانه هستند.
دوستان و خانواده من، اجازه بدهید چند کلامی به زبان عربی خطاب به رهبران عرب بگویم: ما به عنوان مردم کشورهای عربی اعتقاد داریم رژیم ایران سردمدار تروریسم در جهان است. جامعه جهانی و شورای امنیت باید دست به اقدامات فوری بزنند. و علیه این رژیم خونریز تحریم های همه جانبه اقتصادی و نظامی اعمال کنند. و باید جامعه جهانی بداندکه این رژیم اهل گفتگو نیست. تاکید می کنیم و به جامعه جهانی می گوییم باید سیاست قاطعی را علیه این رژیم در پیش بگیرد. و السلام و علیکم و رحمت الله و برکاته.
سینا ادهمی
ما از جانب جامعه جوانان ایرانی مقیم انگلستان و جامعه دانشجویان و متخصصین جوان که در کنار مردم ایران در نیل به آزادی ایستادهایم. ما از نسلی هستیم که هرگز کشورمان را ندیدهایم. ما از نسلی هستیم که والدین آنها در سیاهچالهای اوین شکنجه شدهاند. والدین او در میان هزاران نفری است که در قتل عام سال ۱۹۸۸، اعدام شده است. خاله و عموهای او توسط خودروهای هاموی بهزیر گرفته شدهاند. و یا توسط موشکهایی که در حملات کمپ اشرف و لیبرتی بهکار گرفته شد، هدف قرار گرفتند. ما از نسلی هستیم که برادرانشان در ایران، امروزه با باتوم مورد ضرب و شتم قرار میگیرند، در ملاء عام شلاق زده میشوند و از جراثقالها بهدار آویخته میشوند و خواهرانی که نمیتوانند در خیابانها قدم بزنند از ترس اینکه مورد اذیت و توهین قرار گیرند و یا با پاشیدن اسید توسط اوباش حکومتی بسیجی روبرو شوند. ممکن است کسی که تصور کند که نسلی هستیم که ناامید گشته و یأس و ترس آن را فرا گرفته، به همان صورتی که رژیم قصد آن را داشته است، اما واقعیت این است که رژیم در سرکوب ما شکست خورده است.
با قهرمانی که در کمپ اشرف۳ حضور دارند اکنون چرا نتوانیم این شهامت را کسب کنیم؟ با کانونهای شورشی در ایران و قیام در صدها شهر، چرا نتوانیم امیدوار باشیم و ایمان داشته باشیم؟ و با رهبری راسخ مریم رجوی، چرا نتوانیم قوی باشیم؟ ما کسانی هستیم که سرانجام رژیم آخوندها را سرنگون میکنیم، ما نسلی از امید، شهامت، ایمان و مسئولیتپذیری هستیم
و ما همچنان پرچم ۱۲۰هزار شهید ایران را حمل میکنیم که زندگی خود را نثار ایران کردند و ما در کنار مریم رجوی میایستیم، در کنار اشرفیان، کانونهای شورشی و همه مردم ایران، تا تاریخ جدیدی بنویسیم و سرنگونی را محقق کنیم، چرا که یک ایران آزاد، خواسته مردم ایران است، در عین حال از دولت انگلستان میخواهیم که در طرف درست تاریخ قرار بگیرد و در کنار مردم ایران بایستد. ما این خواسته را در پایاندادن به سیاست شکستخورده مماشات با ستمگران در تهران طلب میکنیم، با حسابرسی از خامنهای و سپاه بهخاطر ۴۰سال جنایت علیه بشریت. و با برسمیت شناختن شورای ملی مقاومت ایران و مریم رجوی بهعنوان آلترناتیو مردمی و تنها آلترناتیوی که قادر است آزادی و دموکراسی را به ایران بازگرداند. متشکرم.
ما از جانب جامعه جوانان ایرانی مقیم انگلستان و جامعه دانشجویان و متخصصین جوان که در کنار مردم ایران در نیل به آزادی ایستادهایم. ما از نسلی هستیم که هرگز کشورمان را ندیدهایم. ما از نسلی هستیم که والدین آنها در سیاهچالهای اوین شکنجه شدهاند. والدین او در میان هزاران نفری است که در قتل عام سال ۱۹۸۸، اعدام شده است. خاله و عموهای او توسط خودروهای هاموی بهزیر گرفته شدهاند. و یا توسط موشکهایی که در حملات کمپ اشرف و لیبرتی بهکار گرفته شد، هدف قرار گرفتند. ما از نسلی هستیم که برادرانشان در ایران، امروزه با باتوم مورد ضرب و شتم قرار میگیرند، در ملاء عام شلاق زده میشوند و از جراثقالها بهدار آویخته میشوند و خواهرانی که نمیتوانند در خیابانها قدم بزنند از ترس اینکه مورد اذیت و توهین قرار گیرند و یا با پاشیدن اسید توسط اوباش حکومتی بسیجی روبرو شوند. ممکن است کسی که تصور کند که نسلی هستیم که ناامید گشته و یأس و ترس آن را فرا گرفته، به همان صورتی که رژیم قصد آن را داشته است، اما واقعیت این است که رژیم در سرکوب ما شکست خورده است.
با قهرمانی که در کمپ اشرف۳ حضور دارند اکنون چرا نتوانیم این شهامت را کسب کنیم؟ با کانونهای شورشی در ایران و قیام در صدها شهر، چرا نتوانیم امیدوار باشیم و ایمان داشته باشیم؟ و با رهبری راسخ مریم رجوی، چرا نتوانیم قوی باشیم؟ ما کسانی هستیم که سرانجام رژیم آخوندها را سرنگون میکنیم، ما نسلی از امید، شهامت، ایمان و مسئولیتپذیری هستیم
و ما همچنان پرچم ۱۲۰هزار شهید ایران را حمل میکنیم که زندگی خود را نثار ایران کردند و ما در کنار مریم رجوی میایستیم، در کنار اشرفیان، کانونهای شورشی و همه مردم ایران، تا تاریخ جدیدی بنویسیم و سرنگونی را محقق کنیم، چرا که یک ایران آزاد، خواسته مردم ایران است، در عین حال از دولت انگلستان میخواهیم که در طرف درست تاریخ قرار بگیرد و در کنار مردم ایران بایستد. ما این خواسته را در پایاندادن به سیاست شکستخورده مماشات با ستمگران در تهران طلب میکنیم، با حسابرسی از خامنهای و سپاه بهخاطر ۴۰سال جنایت علیه بشریت. و با برسمیت شناختن شورای ملی مقاومت ایران و مریم رجوی بهعنوان آلترناتیو مردمی و تنها آلترناتیوی که قادر است آزادی و دموکراسی را به ایران بازگرداند. متشکرم.
رعنا رحمانی
اکنون زمان برای یک ایران آزاد فرا رسیده است. ۴۰سال است مردم ایران توسط یک رژیم جنایتکار بهگروگان گرفته شدهاند، ولی دیگر کافی است. مردم در سراسر ایران در حال قیام هستند، مبارزان آزادی با یک پیام واضح به خیابانها آمده و به اعتراض برخاستهاند، رژیم آخوندها باید برود.
این رژیم هیچچیزی بهجز درد، رنج و سختی برای مردم ایران و همسایگان در منطقه بهارمغان نیاورده است. ما در کنار آن مردم میایستیم، ما در جامعه جوانان ایرانی مقیم انگلستان، حمایت قلبی کامل خودمان را از جوانان ایران ابراز میکنیم که در خط مقدم اعتراضات و اعتصابات در سراسر کشور قرار دارند. شما قوی، شجاع و ثابتقدم هستید و عامل انگیزش همه ما هستید. شما نسلی از ایران آزاد هستید، ما امروز در اینجا ایستادهایم با یک صدای مشترک که ما خواهان تغییر رژیم هستیم.
سیاست شکستخورده مماشات فقط منجر به گروگانگیری و تروریسم بیشتر در منطقه و اقصی نقاط جهان شده است. خواستههای ما در راستای سیاستهای شورای ملی مقاومت و برنامه ۱۰مادهیی خانم مریم رجوی است؛ شامل قرار دادن سپاه پاسداران و تمامیت رژیم آخوندها در لیست تروریستی و بهرسمیتشناختن رسمی شورای ملی مقاومت بهعنوان اپوزیسیون مشروع در مقابل رژیم. من سخنانم را با کلماتی که بر فراز دروازههای اشرف۳ قرار دارد بهپایان میبرم: از آن ما است پیروزی، از آن ما است فردا. متشکرم.
اکنون زمان برای یک ایران آزاد فرا رسیده است. ۴۰سال است مردم ایران توسط یک رژیم جنایتکار بهگروگان گرفته شدهاند، ولی دیگر کافی است. مردم در سراسر ایران در حال قیام هستند، مبارزان آزادی با یک پیام واضح به خیابانها آمده و به اعتراض برخاستهاند، رژیم آخوندها باید برود.
این رژیم هیچچیزی بهجز درد، رنج و سختی برای مردم ایران و همسایگان در منطقه بهارمغان نیاورده است. ما در کنار آن مردم میایستیم، ما در جامعه جوانان ایرانی مقیم انگلستان، حمایت قلبی کامل خودمان را از جوانان ایران ابراز میکنیم که در خط مقدم اعتراضات و اعتصابات در سراسر کشور قرار دارند. شما قوی، شجاع و ثابتقدم هستید و عامل انگیزش همه ما هستید. شما نسلی از ایران آزاد هستید، ما امروز در اینجا ایستادهایم با یک صدای مشترک که ما خواهان تغییر رژیم هستیم.
سیاست شکستخورده مماشات فقط منجر به گروگانگیری و تروریسم بیشتر در منطقه و اقصی نقاط جهان شده است. خواستههای ما در راستای سیاستهای شورای ملی مقاومت و برنامه ۱۰مادهیی خانم مریم رجوی است؛ شامل قرار دادن سپاه پاسداران و تمامیت رژیم آخوندها در لیست تروریستی و بهرسمیتشناختن رسمی شورای ملی مقاومت بهعنوان اپوزیسیون مشروع در مقابل رژیم. من سخنانم را با کلماتی که بر فراز دروازههای اشرف۳ قرار دارد بهپایان میبرم: از آن ما است پیروزی، از آن ما است فردا. متشکرم.
https://www.hambastegimeli.com/اخبار-ايران/78570-تظاهرات-ایرانیان-در-لندن-ادامه-سخنرانیهای-شخص
اوجگیری جنگ گرگها در مجلس آخوندی برسر جواد ظریف و شکست برجام
https://www.hambastegimeli.com/اخبار-ايران/78569-اوجگیری-جنگ-گرگها-در-مجلس-آخوندی-برسر-جواد-
رویداد تاریخی * پرواز بزرگ رهبر مقاومت از تهران به پاریس
پرواز بزرگ رهبر مقاومت از تهران به پاریس
روز هفتم مرداد ۱۳۶۰ رهبر مقاومت ایران، آقای مسعود رجوی،
طی یک عملیات بزرگ و قهرمانانه با یک پرواز بسیار پرریسک و خطر از قلب
پایگاه یکم شکاری تهران به پاریس پرواز کرد. این پرواز چند روز پس از
اعلام تأسیس شورای ملی مقاومت در تهران توسط آقای رجوی، صورت گرفت. پروازی
بهمنظور معرفی و تثبیت شورای ملی مقاومت بهمثابه تنها جایگزین دموکراتیک
برای رژیم ضدبشری خمینی و تضمین انقلاب نوین ایران.
این پرواز سرمنشأ تحولات و پیشرفتهای بزرگی در پهنه سیاسی و بینالمللی برای مقاومت ایران و افشای جهانی دشمن ضدبشری شد.
این پرواز سرمنشأ تحولات و پیشرفتهای بزرگی در پهنه سیاسی و بینالمللی برای مقاومت ایران و افشای جهانی دشمن ضدبشری شد.
عاشقان آزادی و پشتیبانان مقاومت ایران
وقتی خبر چنین پیروزی درخشانی را شنیدند، شاد شدند و در هر کجا که بودند،
ازجمله در زندانها و شکنجهگاههای رژیم، آنرا به یکدیگر تبریک گفتند.
دلیل این شادی و سرور در سراسر ایران چه بود ؟ جز اینکه قبلاز هر چیز
سرنوشت انقلاب نوین خود را تضمینشده مییافتند.
این پرواز البته کار بسیار پر ریسک و
خطری بود که تصمیمگرفتن در باره آن بسا دشوار و حتی غیرممکن مینمود.
زیرا خمینی ضدبشر تمامی قوای سرکوبگر خود را بسیج کرده بود تا با تمام توش و
توان به مصاف انقلاب بشتابد و با انقلاب و مردم ایران تصفیهحساب بکند. و
البته که این محاسبه چندان هم بیاساس نبود و چه بسا که با کوچکترین
اهمال، مرتجعان حاکم به قصد پلید خود دست مییافتند. از اینرو تصمیم برای
پرواز بزرگی که در هفتم مردادماه سال ۶۰ انجام شد، بسیار خطیر و
سرنوشتساز بود.
مهدی ابریشمچی از اعضای مرکزیت مجاهدین
در اینباره گفت: «خاطرم هست در یک جلسه مرکزیت که در منزل شهید علی زرکش
تشکیل شده بود، همه اعضای مرکزیت ازجمله سردارخیابانی و شهید محمد ضابطی
حاضر بودند. میخواستیم تصمیمگیری نهایی کنیم. بررسیهای انجام شده و
ریسکها، نقاط قوت و نقاط آسیبپذیر طرح بررسی شده بود. اما ما نمیتوانستیم
تصمیم بگیریم. اگر جواب نه میدادیم، مصلحت عالیه راهگشایی سیاسی را چکار
میکردیم؟ و اگر جواب مثبت میدادیم، ریسک روی جان مسعود را چهکسی
میپذیرفت؟ بههمین دلیل تمامی مرکزیت سازمان از مسعود خواست که بهدلیل
صعوبت این تصمیمگیری، هم از نظر ایدئولوژیک و هم بهلحاظ سیاسی، حرف آخر
را خودش بزند و طبیعی بود که او طبق سنت همیشگیش، آن قسمتی را که ریسک روی
جان خودش بود، انتخاب کند».
نهایتاً تصمیم نهایی بهعهده خود مسعود
گذاشته شد. و او با استناد به گفته همیشگیش دوباره تکرار کرد که انقلاب و
تکامل هرگز بدون جسارت و ریسک بهپیش نمیرود. و اینچنین بود که بار دیگر
بهیمن فداکاری و پذیرش خطر از سوی بالاترین نقطه رهبری خود در یکی از
نقاط و سرفصلهای حساس مقاومت ایران، گامی بزرگ در جهت تثبیت، معرفی و
ارتقاء جنبش برداشته شد. این گام مستقیماً در خدمت آلترناتیو یعنی شورای
ملی مقاومت و معرفی آن به مردم ایران و جهان بود.
عملیات خطیر و قهرمانانه پرواز بزرگ
وقتی تصمیم به پرواز قطعی شد، سلسله
عملیات پیچیده و قهرمانانه تدارک ”پرواز بزرگ“ آغاز شد. عملیاتی که خود
مسعود در هدایت و فرماندهی آنها نقش تعیینکننده داشت. و سرانجام روز اجرای
عملیات یعنی شبانگاه ششم مرداد ۱۳۶۰ فرا رسید.
سرهنگ خلبان بهزاد معزی در مصاحبههای خود لحظات خطیر این عملیات از لحظه خطرناک ورود آقای مسعود رجوی به قلب پایگاه یکم شکاری مهرآباد تا مرحله استقرار ایشان در داخل هواپیمایی که روی باند مستقر شده بود و تا مرحله پریدن از روی باند و بالاخره ماجراهای هیجانانگیز پرواز پر از خطر و تعقیب شکاریبمبافکنهای دشمن و بالاخره خطرات عبور از آسمان دیگر کشورها را تا نقطه فرود در فرودگاه اورو پاریس بازگو کرده که در اینجا قسمتهایی از آن را نقل میکنیم:
«تیمهای حفاظتی و آتش و پشتیبانی با خونسردی تمام مسئولیت انتقال سوژهها را به پایگاه یکم شکاری انجام دادند. زمان ورود سوژهها به پایگاه، موقعی درنظر گرفته شده بود که هوا تقریباً تاریک باشد تا نگهبان نتواند بهراحتی آنها را تشخیص دهد. ساعت 7و10 دقیقه عصر روز ششم مرداد بود که سوژهها سالم و بدون دردسر وارد پایگاه شدند. هواپیما در باند شرقی فرودگاه پارک شده بود.
سرهنگ خلبان بهزاد معزی در مصاحبههای خود لحظات خطیر این عملیات از لحظه خطرناک ورود آقای مسعود رجوی به قلب پایگاه یکم شکاری مهرآباد تا مرحله استقرار ایشان در داخل هواپیمایی که روی باند مستقر شده بود و تا مرحله پریدن از روی باند و بالاخره ماجراهای هیجانانگیز پرواز پر از خطر و تعقیب شکاریبمبافکنهای دشمن و بالاخره خطرات عبور از آسمان دیگر کشورها را تا نقطه فرود در فرودگاه اورو پاریس بازگو کرده که در اینجا قسمتهایی از آن را نقل میکنیم:
«تیمهای حفاظتی و آتش و پشتیبانی با خونسردی تمام مسئولیت انتقال سوژهها را به پایگاه یکم شکاری انجام دادند. زمان ورود سوژهها به پایگاه، موقعی درنظر گرفته شده بود که هوا تقریباً تاریک باشد تا نگهبان نتواند بهراحتی آنها را تشخیص دهد. ساعت 7و10 دقیقه عصر روز ششم مرداد بود که سوژهها سالم و بدون دردسر وارد پایگاه شدند. هواپیما در باند شرقی فرودگاه پارک شده بود.
بلافاصله، مرحله بعدی عملیات یعنی
مرحله انتقال سوژهها بهداخل هواپیما شروع شد. حساسیت اینمرحله در این
نکته بود که درصورت هر پیشامدی در داخل پایگاه راهی برای بازگشت وجود
نداشت. بنابراین یا باید سوژهها را بهجنگلهای اطراف میبردند و یا از در
ورودی خارج میکردند. لازمه این کار استقرار تیمهای آتش در بیرون از
پایگاه شکاری بود تا در صورت ضرورت وارد عمل شوند. بههرحال سوژهها وارد
پایگاه شدند.
نفوذ به باند در رأس ساعت ۷و۳۵ دقیقه
شروعشد. وقتی سوژهها در هواپیما مستقر شدند من نفس راحتی کشیدم. زیرا یکی
از مهمترین قسمتهای طرح، نحوه سوارکردن آنها بود. در ابتدا درنظر داشتیم
برای دیدهنشدنشان توسط مأموران سوختگیری هواپیما، آنها را در زمان «take
off» یعنی وقتی وارد باند اصلی میشویم سوار کنیم. زیرا در آنجا ۴ـ۵
دقیقهای معطلی داشتیم و میتوانستیم در را باز کنیم و واردشان کنیم. اما
این کار بسیار حساس بود. تصمیم براین شد که آنها را قبل از حرکت سوار
کنیم. این مرحله از کار، درست یکساعت بهدرازا کشید که با موفقیت انجام
شد. سوژهها و نفرات همراهشان در مخفیگاه خودشان در هواپیما بودند.
https://event.mojahedin.org/i/events/5079
کارگران راهآهن و استمرار اعتصاب و اعتراض
اعتصاب کارگران راه آهن
خامنهای با راهزنی دریایی و کشتی ربایی در
تنگه هرمز تلاش میکند از یکسو به پاسدارانش روحیه بدهد و از سوی دیگر
تلاش میکند با این شلوغبازیها بر روی دیگ جوشان جامعه و حرکتهای
اعتراضی مردم پردهای کشیده و همزمان آتش جنبشهای اجتماعی و فعالیتهای
کانونهای شورشی را زیر خاکستر جنگطلبیهایش خاموش کند در حالیکه حرکتهای
اعتراضی و اعتصابهای کارگری با قوت هر چه تمامتر ادامه دارند.
در جدیدترین حرکات از این دست باید از
استمرار اعتصاب کارگران قسمت خط و ابنیه فنی راهآهن یاد کرد: روز سهشنبه
۸مرداد ۹۸جمعی از کارگران خط ابنیه و فنی راهآهن بندرعباس برای دومین بار
در اعتراض به چند ماه حقوق معوقه خود، اعتصاب کرده و در مسیر راهآهن، تجمع
کردند.
باز هم در همان
روز سهشنبه ۸مرداد ۹۸جمعی از کارگران راهآهن نورآباد شازند واقع در استان
مرکزی، در اعتراض به حقوق معوقه خود، اعتصاب کرده و تجمع اعتراضی برگزار
کردند.
این در حالی است
که روز دوشنبه هفتم مرداد ۹۸یک کارگر ۳۶ساله راهآهن شهرستان نکا واقع در
استان مازندران، حین جابهجایی واگنهای بین خطوط از روی واگن سقوط و بر اثر
شدت جراحات وارده در دم جانش را از دست داد.
کارگران راهآهن
بندرعباس روز ۷مرداد ۹۸در سومین روز اعتصاب خود خط راهآهن را بستند. این
کارگران خواهان دریافت حقوق چندماهه خود هستند که پرداخت نشده است.
این حرکت کارگران
پس از مدتها حرکتهای اعتراضی مختلف نشان از لبریز شدن کاسه صبر کارگران
دارد، کارگران با ارتقای اعتصابهای منفعل به حرکات اعتراضی فعال و تهاجمی
وارد فاز جدیدی میشوند که در صورت گسترش و استمرار میتواند مهمترین ضامن
موفقیت آنها برای احقاق حقوقشان باشد.
کارگران آذرآب
اراک و کارگران ماشینسازی و هپکوی اراک نیز بهعنوان پیشتاز دور نوین
اعتصابهای کارگری ایران با بستن شاهراه جنوب بود که توانستند حقوق
ضایعشده خود را بهطور نسبی پس بگیرند.
یک مقایسه حرکت
این کارگران و تاثیری که در دیگر بخشهای جامعه کارگری کشور داشت
نشاندهنده درستی و کارآمدی اعتصاب فعال و رزمنده کارگران است آنهم در
شرایطی که رژیم تلاش میکند حتی صدای اعتراض کارگران نیز بلند نشود. پس از
اعتصابهای اراک بود که حرکات اعتراضی کارگران نیشکر هفتتپه و فولاد اهواز
دور جدید خود را با گام گذاشتن به عرصه خیابانهای شهرهایشان شکل دادند.
نگاهی به دیگر اعتصابهای ۹۸کارگران راهآهن
کارکنان راهآهن اراک (شازند -نورآباد) روز
دوشنبه ۳۰اردیبهشت ۹۸نیز در اعتراض به پرداخت نشدن سه ماه حقوق عقبافتاده
اعتصاب کرده بودند.
کارگران خط و ابنیه فنی راهآهن تبریز نیز از ابتدای سالجاری تاکنون چند مورد حرکت اعتراضی، اعتصاب و تحصن برگزار کردهاند.
اعتصاب روز دوشنبه ۳۰اردیبهشت
۱۳۹۸راهآهنیها بازتاب نسبتاً وسیعی در رسانهها داشت. اعتصاب کارگران خط و
ابنیه فنی راهآهن تبریز از آذریایجان شرقی در گذرگاه تبریز، شروع شد.
آنها در اعتراض به عدم دریافت معوقات مزدی خود دست به اعتصاب زدند.
کارگران شرکت « جوشگستر» راهآهن اراک
(ایستگاههای نورآباد و شازند) نیز از سهشنبه ۱۷اردبیهشت بهعلت دریافت
نکردن حقوق اسفند سال ۹۷و فروردین و بن ماه رمضان دست از کار کشیده و بر سر
کار حاضر نشده بودند.
این کارگران که
تحت مسئولیت یکی از شرکتهای پیمانکاری راهآهن مشغول کار هستند در اعتراض
به عدم پرداخت معوقات مزدی دو ماهه خود اعتراض کرده بودند.
به گفته کارگران
راهآهن، پرداخت مطالبات مزدی دو ماهه آنها (اسفند ۹۷و فرودین ۹۸) به تأخیر
افتاده و درخواست آنها تسریع در پرداخت حداقل بخشی از معوقات مزدی در ایام
ماه رمضان بود در حالیکه رمضان آمد و رفت و معوقات مزدی بسیاری از
کارگران هنوز پرداخت نشده است.
به گزارش کانال رسمی کارگران و کارکنان
نگهداری خط و ابنیه فنی راهآهن در تلگرام، کارگران اسلامشهر، رباط کریم و
فرودگاه نیز روز ۱۵اردیبهشت به علل مشابهی در اعتصاب بودهاند.
شایان یادآوری
است که کارگران خطوط و ابنیه فنی راهآهن لرستان نیز روز یکشنبه ۲۵فروردین
۹۸در اعتراض به عدم پرداخت دستمزدهای معوقه و حق بیمه خود دست از کار کشیده
و مقابل ساختمان اداره کل راهآهن تجمع کرده بودند. شمار کارگران حاضر در
این تجمع اعتراضی ۴۰۰نفر برآورد شده بود.
وضعیت قانونی قسمت خط و ابنیه فنی راهآهن ایران
واقعیت آن که وضعیت قانونی، حقوقی و کلاً
مالکیت این نهاد حساس که حفظ ایمنی، نگهداری و گسترش خطوط و کلیه ساختمانها
و بناهای فنی راهآهن در کل کشور را به عهدها دارد، به درستی روشن نیست.
این قسمت که تنها نزدیک به ۷هزار نفر پرسنل
دارد، بهرغم کم شمار بودن کارگرانش مسئولیت بهشدت حساسی در تأمین سلامت
ترددها و جابهجایی مسافران ریلی کشور به عهده دارد.
کارگران این قسمت اساساً کارشان تخصصی است
(نگهداری خطوط) کار این گروه از کارگران نیز در شمار مشاغل «سخت» است و
کلیه رستههای شغلی آن توانفرساست.
این قسمت از راهآهن ایران همانند دیگر
منابع ملی کشور در جریان «خصولتی» کردن سازمانهای دولتی، به بخش خصوصی
واگذار شد. صاحب اصلی این قسمت از راهآهن، امیرمنصور آریا (صاحب اختلاس
تاریخی ۳هزار میلیاردی) بود. با بلایی که آخوندها بر سر شریک خود
(امیرمنصور آریا) آورده سپس اموالش را هم بالا کشیدند، تکلیف این اداره کل و
پرسنلش در هالهای از ابهام فرو رفت. از یکسو شرکتهای متعلق به آریا و
خانوادهاش مصادره شده و به دولت و سران حکومتی واگذار شدند(این را سالها
بعد کریمی قدوسی تا حدی افشا کرد) و از سوی دیگر صاحبان جدید شرکت هیچ
التزام عملیای نسبت به پرداخت دستمزد پرسنل خود ندارند.
وضعیت استخدامی کارگران خط و ابنیه فنی راهآهن
وضعیت استخدامی کارگران خط و ابنیه
اساساً اکثراً در چارچوب «قرارداد موقت» تعریف شده است. کارگرانی که با
قراردادهای موقت (۸۵روزه و...) یا قراردادهای موقت (پاره وقت) استخدام
میشوند و هیچ تضمین و امنیت شغلیای ندارند و هر آن در معرض خطر اخراج از
سوی کارفرما قرار دارند.
این کارگران در شرایطی قرار دارند که پس از
آن اختلاس بزرگ و فضاحتی که با شرکت دهها مقام رسمی نظام از وزیر و معاون
وزیر گرفته تا رؤسای بانک مرکزی و بانک صادرت گرفته تا بیشمار مدیران کلی
که اسامی تمامی آنها ذیل پرونده اختلاس سه هزار میلیاردی ثبت شده است،
اکنون به استثنای دو سه نفر اعدامی بقیه مهرههای حکومتی به زندگی عادی
اشرافی خود در کانادا و ایران مشغول هستند!
در حالیکه آخوندها در تهران و مناطق ییلاقی
کشور به زندگیاشرافی خود ادامه میدهند، این تنها کارگران و دیگر
دستمزدبگیران هستند که برای دریافت حقوق حقه و قانونی خود نیز ناگزیر از
اعتصاب و درگیری میشوند، روندی که بنا به تجربه دیر یا زود با ارتقا به
دیگر اشکال مبارزه، صورت مسأله را برای خامنهای و شرکایش تغییر خواهد داد.
https://article.mojahedin.org
واشنگتن تایمز: فعالیت کانونهای مقاومت مجاهدین خلق در ایران
فعالیت کانونهای شورش در تهران
واشنگتن تایمز گزارشی
از فعالیتهای کانونهای شورشی داخل ایران را درج کرد و نوشت: این
کانونها هزاران عضو فداکار در بیشتر از ۱۵۰شهر و شهرک دارند. آنها مبارزه و
سازماندهی برای تغییر رژیم را توقف نخواهند زد.
واشنگتن تایمز در
ادامه نوشت: در یک سال گذشته مجاهدین خلق ”کانونهای مقاومت“ خود را گسترش
دادند، و در تمام شهرهای سراسر ایران فعال و جامعه را در راههای مخالفت با
رژیم یاری و آگاه میکنند.
فعالیتهای آنها
که شامل آتش زدن بنرهای بزرگ خامنهای و روحانی در مناطق شلوغ تهران و
شهرهای دیگر و از بین بردن نمادهای دیگر رژیم مانند مراکز بسیج و سپاه
پاسداران میباشد.
کانونها همچنین در نوشتن شعار علیه رژیم یا آویزان کردن عکسهای خانم رجوی از پلها در مناطق شلوغ تهران فعال هستند.
رژیم در رابطه با تاثیر این فعالیتها بر روی مردم، بهخصوص تلاش برای قیام علیه رژیم در آینده بسیار نگران است.
مجاهدین خلق
همچنین برای تقویت مقاومت جامعه در برابر رژیم ”شوراهای مردمی“ را
سازماندهی کردند. در عینحال که اعضای کانونهای مقاومت عموماًً از نسل
جوان هستند، اعضای شوراهای مردمی گستردگی گروهای سنی و بخشهای مختلف جامعه
را در بر میگیرند.
رژیم حداکثر سعی
را برای ساکت کردن این فعالیتها میکند و خبرهای احکام فعالآن مجاهدین خلق
بهطور مکرر در سطح رسانههای خبری منتشر میشود.
واشنگتن تمایز افزود: روز ۲۰مه یک دادگاه بهاصطلاح انقلاب در تهران احکامی علیه اعضای کانونهای شورشی صادر کرد.
با وجود پاسخهای
بیرحمانه رژیم، کانونهای مقاومت مجاهدین خلق و شوراهای مردمی فعالیتهای
روزانه خود را ادامه خواهند داد. آنها هزاران عضو فداکار در بیشتر از
۱۵۰شهر و شهرک دارند. آنها مبارزه و سازماندهی برای تغییر رژیم را توقف
نخواهند زد.
https://news.mojahedin.org
تجلیل رئیسجمهور آمریکا از شهردار رودی جولیانی
قدردانی دونالد ترامپ از رودی جولیانی در مراسم قربانیان فاجعه یازده سپتامبر
دونالد ترامپ در
مراسم امضای یک لایحهٔ مربوط به قربانیان فاجعه یازده سپتامبر، از رودی
جولیانی که در آن زمان شهردار نیویورک بود، قدردانی کرد:
سایت کاخ سفید-
۲۹ژوئیه۲۰۱۹-(۷مرداد۹۸) دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا در مراسم امضای
لایحه دوحزبی پرداخت غرامت به قربانیان یازده سپتامبر از شهردار رودی
جولیانی و شماری از نمایندگان کنگره و مقامات آمریکا که در این مراسم شرکت
داشتند قدردانی کرد.
رودی جولیانی در
سال۲۰۰۱، شهردار نیویورک بود و در همان زمان بهخاطر مقابله با فاجعه یازده
سپتامبر در شهر نیویورک و هدایت آتشنشانها و تیمهای نجات، از سوی مجله
تایم بهعنوان مرد سال انتخاب شد و شهردار جامعه بینالمللی در نیویورک لقب
گرفت.
دونالد ترامپ گفت:
«برای مراسم امروز معاون فوقالعاده رئیسجمهور مایک پنس شرکت دارند که از او تشکر میکنم.
در کنار
بسیاری از میهمانان برجسته میخواهم با تجلیل از رهبری شروع کنم که بسیاری
از شما او را بهخوبی میشناسید، کسی که در یازده سپتامبر اعلام کرد که شهر
نیویورک و ایالات متحده آمریکا قویتر از هر گروه تروریست وحشی است؛ کسی که
اراده ما را در دفاع از خودمان قویتر کرده است و ما نهایتاً پیروز میشویم
و او حق داشت.
شهردار بزرگ شهر نیویورک بهنظر من بزرگترین شهردار ما ـ من چه دارم درباره او بگویم: رودی جولیانی.
رودی لطفاً برخیزید. رودی، کار شما عالی بود. کارتان عالی بود. رودی دل و جرأت بسیاری دارد.
تشکر میکنم
همچنین از معاون دادستان کل جفری روزن بهخاطر حضورش در اینجا. متشکرم جف.
خیلی متشکرم. همراه با سناتور دب فیشیر و نمایندگان کنگره مایکل برجیس،
کریس کالینز، برایان فیتز پتریک، پیتر کینگ و جان جویس، مارک متوز و دن
میوست دوستان لطفاً برخیزید. لطفا».
https://news.mojahedin.org
سرمقاله خبرگزاری بلومبرگ: اروپا باید علیه ماجراجوییهای خطرناک دریایی رژیم ایران متحد عمل کند
کشتی توقیف شده انگلستان
خبرگزاری بلومبرگ روز ۸مرداد ۹۸ در سرمقاله خود نوشت: اروپا و آمریکا باید در قبال سوءرفتارهای دریایی رژیم ایران متحد عمل کنند.
شورای سردبیری خبرگزاری بلومبرگ افزود: اروپا باید علیه ماجراجوییهای دریایی خطرناک ایران، متحد عمل کند.
در این سرمقاله
آمده است: کشورهای اروپایی که از اقدام رژیم ایران برای ربودن یک نفتکش
بریتانیایی نگران شدهاند، برای محافظت از شناورهای تجاری خود در تنگه هرمز
و خلیجفارس، آرایش میگیرند.
این سرمقاله
اقدام اروپاییها را «شروعی امیدوارکننده» خوانده است؛ اما میگوید مهار
سوءرفتارهای رژیم ایران و محافظت از کشتیها در منطقه به تلاشی «بینالمللی»
نیاز دارد و چنین تلاشی، نیازمند مشارکت نیروی دریایی آمریکا است.
سرمقاله بلومبرگ
میگوید اروپاییها مراقب هستند که ناوگان دریایی آنها با عملیات آمریکا در
منطقه ترکیب نشود؛ چرا که بیم دارند چنین اقدامی همراستا با کارزار «فشار
حداکثری» دونالد ترامپ، علیه رژیم ایران تلقی شود.
شورای سردبیری
بلومبرگ در این سرمقاله، این دیدگاه اروپاییان را رد میکند و میگوید
داشتن «جبهه متحد» و تجمیع کامل منابع آمریکاییان و اروپاییان به حفظ نظم و
امنیت منطقه کمک میکند. اروپاییها همچنین باید با همکاری یکدیگر،
کشورهای دیگر نظیر هند را وارد مشارکت در این عرصه کنند.
به تازگی ژنرال
جوزف دانفورد پیشنهاد کشورهای اروپایی برای تقویت امنیت دریانوردی آزاد در
خلیجفارس را یک اقدام «مکمل» برای تلاشهای واشنگتن در این راستا برشمرده
بود.
https://news.mojahedin.org
سالگرد فروغ جاویدان و کابوس سرنگونی رژیم، روایت ولایتی وزیر خارجه وقت خمینی
عملیات کبیر فروغ جاویدان
- با دبیرکل در حال مذاکره بودیم که خبر دادند
- مجاهدین از اسلامآباد گذشتند و پشت دروازههای کرمانشاه هستند
- برای ما خیلی سنگین بود سعی کردیم خودمان رو حفظ کنیم و مذاکرات را ادامه بدهیم
خبرگزاری صدای و سیمای رژیم ـ ۵مرداد ۹۸:
ولایتی:
مقدمات رو با آقای دبیرکل صحبت میکردیم. یک روز که با هم نشسته بودیم
راجع به آتشبس و ترتیبات اجرایی قطعنامه صحبت میکردیم. یکمرتبه کاردار
موقتمون در سازمان ملل، آقای محلاتی، یک تلکس به دست من داد پشت میز
مذاکره که نوشته بود که منافقین از مرز ایران و عراق رد شدند از اسلامآباد
گذشتند و پشت دروازههای کرمانشاه هستند. شما تصور کنید عراق، عراق و
حامیان غربی و عربیاش تبلیغ میکردند که عراق پذیرفته قطعنامه رو و ایران
نپذیرفته، حالا که ما پذیرفتیم اونها ترتیبات اجرایی را نپذیرفته بودند و
برای آتشبس هم حاضر نشده بودند ولی منافقین به ایران حمله کردند در حالی
که آتشبس قرار بود برقرار بشه. خب برای ما خیلی سنگین بود که واقعاً مثل
یک بار سنگینی که روی دوش من خیلی فشار سنگینی روی بنده و مذاکره کننده
(نامفهوم) بهرحال سعی کردیم خودمون رو حفظ کنیم و مذاکرات رو ادامه بدیم.
- میخواستند ۳۳ساعته تهران را تصرف کنند
- خاک ایران را حق آبا و اجدادی خود میدانستند
تلویزیون رژیم - ۴مرداد۹۸
- اگر مجاهدین از این دو گردنه عبور کنند
- سقوط کرمانشاه تقریباً حتمی است
- مجاهدین پشت گردنه حسنآباد جمع میشوند
- تا با تمام قوا حمله کرده و تا کرمانشاه پیشروی کنند
تلویزیون رژیم ۴مرداد ۹۸
گوینده رژیم: میخواستند ۳۳ساعته تهران را تصرف کنند.
پاسدار اسماعیل کوثری: یک عملیات هم در اصل به نام چلچراغ منافقین انجام دادند توی مهران. اونجا این شعار رو دادند که امروز مهران فردا تهران.
گوینده رژیم: هنوز یادمان هست که این خاک را حق آبا و اجدادی خود میدانستد.
گوینده رژیم: سازمان
منافقین به سرعت دست به کار شده و طی فراخوانی از تمامی هوادارانش در خارج
از عراق میخواهد خود را در کوتاهترین زمان ممکن به این کشور برسانند. در
اوایل مردادماه ۱۳۶۷مسعود رجوی نشستی با شرکت همه نیروهایش در قرارگاه اشرف
برگزار میکند. رجوی در این نشست نقشههایش برای عملیات را تشریح کرده و
مدعی میشود مردم بهمحض ورود آنها به ایران به یاریشان خواهند شتافت. آنان
به تصور اینکه ایران از روی ضعف و از سرناچاری قطعنامه را پذیرفته تصمیم
میگیرند با انجام عملیاتی به نام فروغ جاویدان طی ۳۳ساعت و در پنج مرحله
با تصرف اسلامآباد، کرمانشاه، همدان، قزوین و تهران جمهوری اسلامی را ساقط
کند.
روز دوشنبه سوم مردادماه سال ۱۳۶۷ پنجهزار نفر از منافقین به شکل ستونی به سمت شهر کرند حرکت خود را آغاز میکنند.
ناصر شعبانی از سرکردگان سپاه: ما پشت بیسیم دیدیم سر و صدا شد. سوسن به ثریا، این به اون. چه خبره؟ حمله کردند.
محمد شاعری، از سرکردکان سپاه: ماشینهای هینوی ژاپنی بهشون داده بودند مثل آیفا چادرها رو زدند بالا. عکس مریم و مسعود روی این ماشینها، بازوبندهای سفید منظم.
صبح روز بعد ارتش بهاصطلاح آزادیبخش منافقین حرکت خود به سوی کرمانشاه را آغاز میکنند.
بعد از گردنه
حسنآباد یک تنگه استراتژیک دیگر وجود دارد. تنگه چهارزبر. هم منافقین و هم
رزمندگان اسلام بهخوبی میدانند که اگر منافقین از این دو گردنه عبور
کنند سقوط کرمانشاه تقریباً حتمی است. منافقین پشت گردنه حسنآباد جمع
میشوند تا با تمام قوا حمله کرده و تا کرمانشاه پیشروی کنند.
جان بولتون: مدت زیادی است که من معتقدم سیاست آمریکا نباید مذاکره با نظام ایران باشد. بلکه باید سرنگونی این حکومت را دنبال کنند.
هیلاری کلینتون وزیر خارجه سابق آمریکا: بیش از یک دهه است که مرتکب هیچ اقدام تروریستی نشده. از این رو از فهرست گروههای تروریستی حذف شده است.
- در جاده اسلامآباد رفتیم جلوتر
- حالا نگو اینهایی که دارند میآیند مجاهدین هستند
- ومن دستم رو به آهن نفربرشان گرفتم
- که سوار بشوم فکر کردم اینها خودیاند
- در این عملیات تمام سازمان رو به میدان میارند
- اگر مجاهدین میتوانستند این تنگه چهارزبر بگیرند
- سقوط کرمانشاه قطعی بود
- پشت گردنه حسنآباد مثل یک فنر متمرکز شدند
- تا خود کرمانشاه بتازند
تلویزیون رژیم ۵مرداد ۹۸:
ساعت سه و نیم عصر یک ساعتی بعد از آتشباری عراقیها، چهار تا پنج هزار نفر از منافقین بهصورت ستونی به سمت شهر کرند حرکت کردند.
پاسدار ناصر شعبانی از سرکردگان وقت سپاه پاسداران در کرمانشاه: ساعت دو و ده دقیقه
کم بود من رفتم جایی که باید ملاقات صورت میگرفت، آقای هاشمی آمده بود،
قبل از اینکه وارد اون سالن بشوم و اون جلسه. یک دفعه تلفن توی سالن به من
صدا زدند که فلانی تلفن فوری داری. من مجدداً رفتم دیدم فرمانده سپاه کرند
ماست. گفت فلانی وعده ما به قیامت. عراقیها حمله کردند و الآن اول شهر
کرند درگیریه. من اسلحه و مهمات را گفتم از شهر ببرند. خداحافظ. من هر چه
بهش گفتم که چته مگر حالت خوب نیست؟ این چیزها چیه میگی؟ ایشون دیگه تلفن
رو قطع کرده و ما اومدیم در اون جلسهیی که آقای هاشمی رفسنجانی نشسته بود.
فرماندهان ارتش و اینها بودند. من به آقای هاشمی گفتم که، ایشون سؤال کرد
وضعیت جبههها چه خبر، من به ایشون گفتم که من خبری دارم که اگر این خبر
صحت داشته باشه اهمیتش از این جلسه بیشتره. گفت چیه؟ گفتم که لحظاتی قبل
فرمانده ما زنگزده و گفته عراقیها حمله کردند به کرند. ایشون گفتند نه صحت
نداره، ما در جنوب اینها رو پس زدیم. به یکباره گفت تو یک بار دیگه بگو تو
چی گفتی. من یک بار دیگه اون چیزی را که فرمانده ما گفته بود به ایشون
گفتم. سکوتی در جلسه شد و به من گفت از این تلفن به کرند زنگ بزن که چی
خبره. خط ویژه بود. من بلند شدم هر چی تلاش کردم نتونستم کرند رو بگیرم.
مجری: سه ساعت بعد منافقین به کرند رسیده بودند. بعد بلافاصله به سمت اسلامآباد حرکت کردند و ساعت ۹و نیم شب اسلامآباد رو هم گرفتند.
شعبانی:
یک گردنهای است به نام گردنه چهارزبر، گردنه چهارزیر، منطقه حسنآباد، ما
دیدیم، خیلی از مردم رو میشناختیم سلام و علیک کردیم گفتیم چه خبر، اونها
هم گفتند که عراقیها حمله کردند. این قدر جاده بسته شده بود که دیگه من
ماشین خودمون رو گذاشتیم من و سردار روحی پیاده راه افتادیم به سمت
اسلامآباد. هیچ ماشینی هم به اون طرف نمیرفت. ما به یکباره دیدیم که یک
ماشینی از خودیها میآید. ماشین جیب ارتش بود. دست نگاه داشتیم که ما را
برسونید. یک دفعه ما دیدیم این ماشین جیب رو، یک سلاحی تیراندازی شد به
طرفش. ماشین جیب تیر خورد و از بالا جاده افتاد پایین جاده. اونجا جاده
بلندتر از زمینهای اطراف بود. ما ندونستیم این از کجاست. رفتیم جلوتر حالا
نگو اینهایی که دارند میآیند منافقین هستند
من دستم رو
به آهن نفربرشان گرفتم که سوار بشوم فکر کردم اینها خودیاند. به یکباره
ما دیدیم که نه آرایش نفراتی که توی ماشین هستند، دختر و پسر و اینها،
اصلاً شرایط عادی نیست. خودمون رو رسوندیم به یک گندمزار کنار. این قدر
اینها قدشان نفربرهای دجله برزیلی که بهشون داده بودند بلند بود که ما رو
نمیدیدند.
در این
عملیات بقول خودشان تمام سازمان رو به میدان میارند. تقسیم بندی میکنند که
خیلی خوب میخواهیم برویم داخل ایران، هر کسی چه کار بکنه. در این
تقسیمبندی که اسنادش دست ما افتاده. به صراحت دستخطهایشان هست. مثلا
میگویند که از قرارگاه خانقین، اشرف، کی حرکت کنیم، از مرز کی بگذریم، به
قصر شیرین کی برسیم، کی سرپلذهاب رو ازش رد بشیم، کی به اسلامآباد،
باختران و همدان و قزوین و سپس به تهران...
گوینده رژیم:
صبح روز بعد پیشروی منافقین به طرف کرمانشاه شروع شد.
بعد از گردنه
حسنآباد یک تنگه دیگر وجود داشت. تنگه چهارزبر. اگر منافقین میتوانستند
این دو تنگه را که اتفاقاً فاصلهشان از همدیگر چند کیلومتر بیشتر نبود
بگیرند سقوط کرمانشاه قطعی بود. این بود که منافقین پشت گردنه حسنآباد جمع
شدند تا بهقول خودشان مثل یک فنر متمرکز شوند و بعد با شکستن مقاومت
مدافعان تا خود کرمانشاه بتازند...
https://news.mojahedin.org
Samstag, 27. Juli 2019
سالگرد حماسه کبیر فروغ جاویدان
سوم مرداد ۱۳۶۷ ـ حماسه کبیر فروغ جاویدان
۳مرداد۱۳۶۷-۲۵ژوئیه۱۹۸۸:
سوم مرداد سالگرد آغاز حماسه کبیر میهنی و عقیدتی فروغ جاویدان است.
فروغ جاویدان، بزرگترین تهاجم نظامی ارتش آزادیبخش است که در سوم مرداد 1367 مصادف با عید قربان آغاز شد و طی آن رزمندگان آزادی در نبردی طولانی که سراسر رزم و فداکاری بود، بزرگترین حماسه مقاومت را خلق کردند. در این عملیات، ارتش آزادیبخش شهرهای کرند و اسلامآباد در غرب کشور را آزاد کرد، تا دروازههای کرمانشاه پیشروی نمود و بیش از 55هزار تن از نیروهای جنگافروز و سرکوبگر رژیم خمینی را از پای درآورد.
فروغ جاویدان، بزرگترین تهاجم نظامی ارتش آزادیبخش است که در سوم مرداد 1367 مصادف با عید قربان آغاز شد و طی آن رزمندگان آزادی در نبردی طولانی که سراسر رزم و فداکاری بود، بزرگترین حماسه مقاومت را خلق کردند. در این عملیات، ارتش آزادیبخش شهرهای کرند و اسلامآباد در غرب کشور را آزاد کرد، تا دروازههای کرمانشاه پیشروی نمود و بیش از 55هزار تن از نیروهای جنگافروز و سرکوبگر رژیم خمینی را از پای درآورد.
یک هفته پیش از شروع این عملیات، خمینی که پس از فتح شهر مهران توسط
ارتش آزادیبخش بهروشنی میدید ادامه جنگ، سرنگونی رژیمش را بهدنبال دارد
تصمیم گرفت با سرکشیدن زهر آتشبس، خطر عاجل سرنگونی را از خود دور کند و
چنین وانمود سازد که مقاومتی برای سرنگونی رژیمش وجود ندارد و هر چه هست در
چارچوب جنگ رژیم با عراق خلاصه میشود و بس.
ارتش آزادیبخش ملی در عملیات فروغ جاویدان با قویترین صدا و رساترین
پیام، نیرنگ دشمن را درهم شکست و نشان داد که آنچه اصالت دارد، مقاومت و
جنگ سازش ناپذیر مردم ایران و ارتش آزادیبخش ملی ایران با رژیم خمینی است
که تا سرنگونی این رژیم ضدبشری ادامه دارد.
در عملیات فروغ جاویدان، که بعدازظهر دوشنبه سوم مرداد۱۳۶۷ مطابق با
عید قربان آغاز شد نیروهای ارتش آزادیبخش پس از عبور از مناطق مرزی استان
کرمانشاه و فتح نقاط استراتژیک منطقه همچون تنگه «گلداوود» و گردنهٴ
«پاتاق، شهرهای کرند و اسلامآباد را در اوج استقبال هموطنانمان آزاد
کردند.
اوج حماسه فروغ جاویدان در تنگه چهار زبر در دروازهٴ کرمانشاه رقم
خورد. نبرد در این تنگه با انبوه مزدوران تا دندان مسلح رژیم آخوندی که به
تصریح دشمن ضدبشری از ۱۷۲شهر اعزام شده بودند تا نخستین ساعتهای بامداد
پنجشنبه ۶مرداد، بدون کمترین وقفه ۴۸ساعت پیاپی ادامه یافت و
افتخارآمیزترین حماسه آرمانی و میهنی را در برابر پلیدترین دشمن دجال و
ضدبشری تاریخ میهن، رقم زد.
دستاوردهای عملیات بزرگ فروغ جاویدان، بسا فراتر از معیارهای متداول
نبردهای کلاسیک، بیمهنامه استراتژیکی ارتش آزادی و جایگزین دموکراتیک ـ
انقلابی بود. آن قدر که هنوز پس از گذشت بیش از سه دهه، هر ساله رژیم
آخوندی در این ایام روضهٴ مرصاد میخواند و سر و دم میجنباند که هنوز
سرنگون نشده است!
اکنون نیز هر ناظری که پیچیدگی شرایط و تحولات داخلی، منطقهیی و بینالمللی را در سه دهه گذشته ـ از جمله رخدادهایی مانند دو جنگ در منطقه و بمباران قرارگاههای ارتش آزادیبخش و توطئههای رژیم آخوندی در عراق علیه مجاهدین را مرور کند، بهروشنی درمییابد که بقای رشد یابندهٴ مقاومت ایران و قدرت تأثیرگذاری و ابتکار عمل آن در متن چنین شرایط پیچیدهیی، مرهون خطوط سیاسی و استراتژیکی ژرفبینانهیی است که عملیات فروغ جاویدان، آزمایش بزرگ اثبات صحت و بیمه نامه تداوم آنهاست.
اکنون نیز هر ناظری که پیچیدگی شرایط و تحولات داخلی، منطقهیی و بینالمللی را در سه دهه گذشته ـ از جمله رخدادهایی مانند دو جنگ در منطقه و بمباران قرارگاههای ارتش آزادیبخش و توطئههای رژیم آخوندی در عراق علیه مجاهدین را مرور کند، بهروشنی درمییابد که بقای رشد یابندهٴ مقاومت ایران و قدرت تأثیرگذاری و ابتکار عمل آن در متن چنین شرایط پیچیدهیی، مرهون خطوط سیاسی و استراتژیکی ژرفبینانهیی است که عملیات فروغ جاویدان، آزمایش بزرگ اثبات صحت و بیمه نامه تداوم آنهاست.
بیشتر بخوانید:
https://event.mojahedin.org/i/
رویداد تاریخی فروغ ایران ـ حماسه ۶ و ۷مرداد ۱۳۸۸در اشرف
حماسه ۶ و ۷مرداد ۱۳۸۸در اشرف
حماسه ۶ و ۷مرداد ۱۳۸۸در اشرف:
در ششم و هفتم مرداد
۱۳۸۸، وقایعی در اشرف رخ داد که جهان را تکان داد. وقایعی که در تحولات
سیاسی، تأثیر کیفی داشت و خیلی از معادلات را تغییر داد. قبل از ششم مرداد،
نزدیک به دو ماه بود که یکانهایی از پلیس عراق جلوی در اصلی اشرف مستقر
شده بودند. آنها میگفتند که میخواهند داخل قرارگاه، ایستگاه پلیس دایر
کنند. وقایع ششم و هفتم مرداد نشان داد که ایستگاه پلیس بهانه است. نیت
اصلی، متلاشی کردن اشرف و اخراج مجاهدین بوده است.
در طرف مقابل هم مجاهدین تصمیم خودشان را گرفته بودند: مقاومت برای حفظ اشرف، تا پای جان!
در این دو ماه، مزدوران
چندین بار برای تحمیل خواستههایشان به اشرفیها، نیرو آوردند. اما هربار
دیدند که باید یک دیوار انسانی چند لایه را رد کنند تا بتوانند وارد شوند و
به همین دلیل منصرف شدند.
برای همه روشن بود که بالاخره این تنشها به نقطه اوج خود خواهد رسید، اما چه روزی؟ کسی نمیدانست.
تحولات از شب پنجم مرداد
رنگ و بوی دیگری گرفت. روز پنجم مرداد تلویزیون العراقیه خبری به قرار زیر
پخش کرد: ”قرار است که دولت عراق مسئولیت امنیت قرارگاه اشرف را در کادر
اجرای توافقنامه خروج که بین بغداد و واشینگتن امضاء شده، تحویل بگیرد.
سخنگوی رسمی دولت، علی دباغ خاطرنشان کرد که دولت به برخورد انسانی با
افراد موجود در قرارگاه بر اساس آنچه که قوانین بینالمللی متداول تعیین
کرده، ملتزم است. وی تأکید کرد که تا زمانی که قوانین جاری عراق رعایت شود،
دولت اقدام به کوچ دادن هیچیک از آنها یا اخراج اجباری آنان از عراق
نمیکند“ .
واضح بود که آنچه آقای سخنگوی دولت تحت عنوان
تحویلگیری مسئولیت امنیت قرارگاه اسم برده بود، در واقع اولین پرده از
همان سناریوی انهدام اشرف بود که چند ماه قبل، موفق الربیعی لو داده بود،
وگرنه آن همه نیرو و لودر و آبپاش را برای چه دور اشرف آورده بودند؟ آیا
میخواستند با لودر و آبپاش، امنیت اشرفیها را آن هم به شیوه انسانی تأمین
کنند؟
در همان زمان کمیته پارلمانی ایران آزاد در
نامه خود که برای رئیسجمهور و وزرای خارجه و دفاع ایالات متحده و سفیر این
کشور در عراق و فرماندهی نیروهای چندملیتی ارسال شده، نوشت:
آقای رئیسجمهور اوباما،
"علی دباغ، سخنگوی دولت عراق، اعلام کرد که دولت عراق مسئولیت
اداره امنیت داخل قرارگاه اشرف را به عهده خواهد گرفت. شما میدانید که از
ژانویه ۲۰۰۹ ارتش و پلیس عراق، قرارگاه را محاصره کردهاند و هیچ مشکل
امنیتی در داخل قرارگاه وجود نداشته است. ترس ما از این است که اعلامیه
آقای دباغ، راه را برای پلیس عراق باز کند تا بهزور وارد قرارگاه شده و
برای خوشایند رژیم تهران، ساکنان آن را سرکوب کنند. علی خامنهای رهبر ارشد
ایران در ماه فوریه در دیداری با رئیسجمهور عراق از او خواست تا قرارداد
دوجانبه برای اخراج اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران در قرارگاه اشرف را به
اجرا در آورد".
اما ظاهراً تصمیمات، گرفته شده بود و گوش شنوایی
برای این حرفها پیدا نشد. به همین دلیل تحرکات جدیدی از نیمهشب آغاز شد و
با افزایش نیروهای عراقی، آنها ورودی اشرف را هم با یک خاکریز بستند، شاید
برای اینکه راه را بر هر گونه عکسالعمل اشرفیها نسبت به نیروهای عراقی
ببندند.
صبح ششم مرداد مزدوران عراقی، همزمان با افزایش نیرو در
بیرون در اشرف، یک هیأت هم برای مذاکره به داخل اشرف فرستادند، شاید فکر
میکردند که اگر چماق قوه قهریه را در بیرون قرارگاه بالا ببرند، میتوانند
اشرفیها را وادار کنند به خواستههای غیرقانونی دولت عراق تسلیم شوند، اما
آنها با یک محاسبه ساده باید متوجه میشدند که اگر مجاهدین میخواستند در
برابر تهدیدات این تازه به دوران رسیدهها جا بزنند، قبل از آن، باید در
برابر ابرقدرت دنیا که با چنان شدت وحدت بمبارانشان کرده بود جا میزدند؛
البته قبل از آن هم، ۳۰سال پیش در برابر خمینی دجال. اما جواب مجاهدین به
همه این تهدیدها و فشارها یک جمله بود: «هیهات منا الذله!»
در مورد وقایع قبل از حمله، اطلاعیه شورای ملی مقاومت (حمله به اشرف شماره ۷۲) بسیار گویاست و بینیاز از هر توضیح دیگری است:
جالب توجه اینکه
حتی در روز حمله و کشتار در۶مرداد (۲۸ژوئیه۲۰۰۹)، نمایندگان ساکنان اشرف
در ساعت ۱۲ ظهر مشغول گفتگو با فرماندهان نیروهای عراقی و فرستادگان
نخستوزیری عراق درباره نحوه استقرار پلیس بودند. در این گفتگوی دو ساعته،
ساکنان اشرف بار دیگر تکرار کردند که با استقرار نیروهای پلیس در ورودی
قرارگاه مشکلی ندارند و اگر پلیس امکانات بیشتری هم در ورودی قرارگاه نیاز
داشته باشد، در اختیارشان خواهند گذاشت و همه هزینههای لازم را هم پرداخته
و تسهیلات کامل فراهم میکنند. اما طرف مقابل گوشش بدهکار نبود و به نیابت
از رژیم آخوندی کمر به حمله و کشتار بسته بود.
در جریان این مذاکرات ۳بار از بغداد به
نماینده نخستوزیری تلفن کردند و نهایتاً به او دستور قطع مذاکره و شروع
حمله ابلاغ شد. شدت حمله، میزان نیروهای عراقی و نوع نیروهای به کار گرفته
شده و رفتار جنایتکارانه آنها، از اهداف انهدامی این عملیات خبر میدهد و
مبین آن است که مسأله نه اعمال حاکمیت بلکه بحث نابودی اشرف به خواست رژیم
ایران است
مجاهدین هم تصمیم قاطع خودشان را گرفته بودند. آنها میگفتند
”اشرف امانت مردم و تاریخ ایران در دست ماست، محال است آن را به گرگهای ولایت تسلیم کنیم“ . اینجا بود که مجاهدین به سمت ورودیهای مختلف اشرف حرکت کردند.
پیش از حمله در ذهن اشرفیها چه میگذشت؟
از روز پنجم مرداد نیروهای عراقی شروع به تمرکز
نیرو در بیرون اشرف کردند. برای همین، اشرفیها از همان شب در مواضع حساس
اشرف مستقر شدند.
هر ضلع اشرف، یک در اصلی دارد. البته ضلع غرب،
دو در دارد. یکی از آنها همان در شیر معروف است. اگر نیروهای مهاجم قصد
نفوذ به اشرف را داشتند، حتماً از دربهای اصلی اضلاع باید حمله را شروع
میکردند. برای همین هم این درها اولین خطوط دفاعی شدند.
بعد هم تهدید شروع شد. آن هم به شکل خیلی
مبتذل توسط نیرویی که تازه یکسری تجهیزات از آمریکاییها گرفته، که قبلش فقط
در فیلمهای هالیوودی دیده بود. حالا هم به شیوهیی مبتذل و رقت انگیز،
احساس میکردند با این تجهیزات، ستاره همان فیلمها شدهاند.
نیروهای عراقی شروع به پیشروی کردند و موانعی
که خیلی از آنها را خودشان قبلاً جلوی درهای ورودی گذاشته بودند، برداشتند.
بچهها هم این طرف شعار میدادند. اما در آن لحظات، توی ذهن اشرفیها چی
میگذشت؟
مقصود محمد زاده (شاهد صحنه):
”وقتی عراقیها به سمت
درآمدند، ما فکر میکردیم مثل دو ماه پیش که نیرو میآوردند تا فیلم
تبلیغاتی بگیرند و به رژیم بگویند ما روی اشرف فشار میآوریم، باز هم
نیتشان همین است“ .
موسی عمادزاده (شاهد صحنه):
”در ذهنم بیشترین حد
خوشخدمتی به رژیم توسط نیروهای عراقی، همین کارهایی بود که یکی دو ماه
قبلش میکردند. اما وقتی لودر جلو میآمد و موانع را برمیداشت، احساس کردم
تصور اشتباهی دارم. آنجا برگشتم به یکی از بچهها گفتم که «انگار امروز با
روزهای قبل فرق میکند“
شهرام عالیوندی (شاهد صحنه):
”برای ما خیلی روشن بود که مالکی برای
انتخاباتی که در پیش دارد، حمایت رژیم را میخواهد. قیمتش را هم قصد دارد
از جیب مجاهدین بپردازد. من احساس میکردم که آن روز با روزهای قبل فرق
میکند. اما در ذهنم این بود که ما یک قرارداد حفاظت با نیروهای آمریکایی
داریم که همان بغل هم ایستاده بودند. بر اساس آن قرارداد که سلاحهای ما را
جمعآوری کرده بودند، می گفتم اگر عراقیها کاری کنند، آنها دخالت میکنند“ .
حسن عبدالوهاب (شاهد صحنه):
”مزدوری مالکی موضوع
جدیدی برای ما نبود. چیزی که برای ما تازگی داشت، میزان مزدوری و خوی
پاسداریش بود. تا آن حد که به چنان وحشیگری ای دست زد که تا آن لحظه اصلاً
به ذهن من خطور نمیکرد“ .
مقصود محمدزاده (شاهد صحنه که در شرق اشرف حضور داشت):
”لودر جلو آمد و با بیلش
به در کوبید. بچهها پشت در بودند. خاک را پر کرد و روی سرشان ریخت. یکی از
بچهها، بین بیل لودر و خودرو گیر کرد. صحنه طوری بود که من فکر کردم شهید
شد. اما مجروح شده بود. بعد هم مزدوران با چوب و گرز و میله به جان بچهها
افتادند“
موسی عمادزاده (شاهد صحنه):
”ایستادن با دست خالی در برابر
بیل لودر و چوب و گرز که در دست تعدادی وحشی مزدور هست، ساده نیست. اما
آنجا بچهها برای اینکه در صف جلو باشند، تلاش میکردند و از هم سبقت
میگرفتند“ .
شهرام عالیوندی (شاهد صحنه که در ضلع شمال اشرف بود):
”با آبپاش حمله را شروع
کردند، بچهها پرتاب میشدند. آنجا برای خودم دیگر شکی باقی نماند که این
تازه شروع یک حمله است، اما هرچقدر با آبپاش و بعد هم باتون و چوب بچهها
را میزدند و بچهها میافتادند، جلو در خالی نمیشد“ .
تعهدات نیروهای آمریکایی در قبال اشرف و
واکنش آنها در قبال حمله ششم و هفتم مرداد
به موجب موافقتنامهیی که تک به تک ساکنان
اشرف با نیروهای آمریکایی امضا کرده بودند ساکنان اشرف، همه سلاحهایشان را
تحویل داده بودند. در مقابل، طرف آمریکایی متعهد شده بود تا زمان تعیین
تکلیف نهایی نفرات اشرف، یعنی تا زمانی که به کشور خودشان برگردند یا به یک
کشور ثالث بروند و یا اجازه اقامت در کشور عراق پیدا کنند حفاظت این افراد
را در اشرف تأمین کند. امضای مقام آمریکایی جورج جانز، افسر ارتش آمریکا
در زیر این موافقتنامه که در ژوئیه ۲۰۰۴ امضا شده، دیده میشود.
علاوه بر این، یک نامه هم از طرف ژنرال ویلیام
براندنبرگ خطاب به خانم صدیقه حسینی و تمام ساکنان اشرف در تاریخ ۷اکتبر
۲۰۰۵ ارسال شده است؛ یک نسخه از این نامه هم به هر یک از ساکنان اشرف داده
شد. در این نامه ضمن تأکید بر استاتوی ساکنان اشرف بهعنوان افراد
حفاظتشده تحت کنوانسیون چهارم ژنو روی حقوق مشخصی از اشرفیان تأکید شده
است.
در بند اول آن آمده که ساکنان کمپ اشرف حق
حفاظت در برابر خطر، خشونت، قهر، ارعاب و حفاظت ویژه برای مقام و حقوق زنان
دارند. این نامه از طرف فرماندهی نیروهای ائتلاف در بغداد ارسال شده است.
یکی از ابهامات این بود که اگر آمریکاییها
چنین تعهداتی بر اساس قراردادهای قبلی داشتند، پس چرا صحنههای ششم و هفتم
مرداد بهوقوع پیوست؟ آنها کجا بودند؟ اصلاً از این فجایع خبر داشتند؟
تلویزیون فاکس نیوز در گزارشی از گزارشگر خود
در پنتاگون پرسید: آیا هیچ کس در دولت یا ارتش آمریکا بررسی کرده است که
اساساً آمریکا هیچگونه مسئولیتی در قبال این افراد دارد یا نه؟
گزارشگر فاکس نیوز از پنتاگون گفت: موضوع
تکاندهنده، فیلمی است که نشان میدهد یک سرباز آمریکایی مشغول فیلمبرداری
از حمله نیروهای امنیتی عراق به اشرف است. این سرباز دارد فیلمبرداری
میکند و وقتی که ساکنان کمپ به نزد او میروند و از آنها کمک میخواهند،
او و یک سرباز دیگر آمریکایی سوار خودرو خود شده و صحنه را ترک میکنند.
این موضوع، بسیاری را در اشرف و همچنین سازمانهای بینالمللی نگران کرده که
آمریکا به وظیفه خود در مورد حفاظت از این افراد عمل نکرده است.
نتیجه تحقیقاتی که در این زمینه صورت گرفت این
بود که نیروهای آمریکایی نه تنها در روزهای ششم و هفتم مرداد، به تعهدات و
وظایف خودشان در مورد حفاظت از اشرفیان عمل نکردند، بلکه تا امروز هم حتی
یکی از فیلمهای بیشماری را که توسط سربازانشان در صحنه گرفتند منتشر
نکردند. فیلمهایی که بدون شک اگر روزی منتشر بشود، ناگفتههای بسیاری را از
جنایات مزدوران خامنهای در آن صحنه افشا میکند.
خشونت و ایستادگی
بعد از اینکه مهاجمان، تهاجم خودشان را شروع کردند، درگیریهای سختی بهوقوع پیوست.
نیروهای مهاجم به انواع سلاحها مسلح بودند. لودر، نفربر، سلاح، باتون، چوب، گرز، زنجیر و تبر.
هنگامیکه کارخانهها لودر را میسازند، در
کاتالوگ آن کارآییش را برای خاکبرداری ساختمانی و سازندگی عنوان میکنند.
اما روز ششم مرداد، نیروهای عراقی یک کارآیی دیگر برای لودر ثبت کردند.
غلامحسین گرگی (شاهد صحنه):
”لودر، بیل دومش را زد زیر پای بچهها و آنها را بالا برد و پرت کرد، بعد هم خاک را ریخت روی آنها“ .
محمد گلزار (شاهد صحنه):
”لودر میآمد تا جایی که موانع به آن اجازه میداد، می خواست بچههای ما را دفن بکند“ .
در کنار لودر و میل گرد و نارنجک، نیروهای
مهاجم از زنجیر، چوبهای چهار تراش، سنگ، تکههای خرد شده بلوک و هر وسیله
دیگری، برای وارد آوردن جراحت بر پیکر مجاهدین استفاده میکردند.
روز ششم مرداد، یکبار دیگر خاطرات سیاه قرون
وسطی در تاریخ زنده شد. خاطرات سیاهی که پشت آن یک اندیشه برآمده از همان
اعصار قرون وسطی، که توسط رژیم ولایت فقیه در مغز مزدوران عراقیش تزریق شده
بود، قرار داشت. در این منطق حتی مجروحان هم امنیت نداشتند.
طرح مهاجمان برای حمله، مراحل و اجزای مختلفی
داشت. تیتر حمله که قرار بود به خبرگزاریها داده شود، ورود به قرارگاه اشرف
برای راهاندازی ایستگاه پلیس بود، اما در طرح عملیاتی، انواع جنایتها از
جمله دستگیریهای کور برای سرکوب ساکنان اشرف برنامهریزی شده بود. در این
رابطه توجه شما را به صحبتهای تنی چند از ۳۶ گروگان اشرفی جلب میکنیم:
علیرضا محمدزاده: ضلع شمال
بودم که ۵-۶نفری آمدند، یکی با کلت تهدید کرد، یکی دیگر آمد محکم با لگد زد
به سینهام، یکی دیگر هم با قنداق کلاش محکم زد به من، و نفر بعدی با یک
چماق چوبی که سرش میخ زده بودند، محکم زد به دستم که دستم کاملاً بیحس شد و
تمام لباسهایم پر خون شد و ۵-۶نفری مرا گرفته کشان کشان، از سیاج و سیم
خاردارهای ضلع شمال کشیدند، بردند آن طرف، پایم را دستبند زدند انداختند
عقب یکی از ماشینهای سیاه نیروهای خاص.
مصطفی ثنایی: من جلوی سیاج
ایستاده بودم و نمیگذاشتم که داخل بیایند. نهایتاً دو نفر از مزدوران،
یکیشان با یک میله آهنی محکم به سرم زد، که افتادم زمین. دو نفره مرا روی
زمین کشیدند و به سمت مقر خودشان که محل استقرار خود شرطهها بود بردند.
مشفق کنگی: درگیری آنجا طوری
بود که بهدلیل آب زیادی که ماشین آبپاش ریخته بود، زمین لیز شده بود و
حبیب غراب افتاده بود روی زمین، من دیدم که تعدادی از این مزدوران رفتند به
سمتش که او را بگیرند، من به کمک او رفتم و دستم را به سمت حبیب دراز
کردم، همان لحظه با چندتا از اینها مواجه شدم که با باتون زدند روی دستم،
بعد دیگر دستم به حبیب نرسید، روی سرم ریختند و یک تعدادی از باتونها خورد
به سرم، چوب و اینها زدند به سرم و حالت گیجی و سرگیجه پیدا کردم، دیگر من و
حبیب را کشان کشان گرفتند بردند به سمت مقر خودشان.
هیچ یک از نفرات حاضر در صحنه انتظار نداشتند
که مهاجمان، کسی را دستگیر کنند، چون این کار حتی با هدف اعلام شده خودشان
هم که راهاندازی ایستگاه پلیس و برقراری امنیت بود همخوانی نداشت. اما
خیلی زود روشن شد که طرح و برنامههای اعلام نشده آنها بسیار فراتر از
دعاوی اعلام شده بوده است.
یک شاهد صحنه:
دیدم دو تا از پلیسها دارند میگویند، بیا
زنهایشان را بکشیم ببریم، یعنی طرحشان این بود که حتی از خواهرهای مجاهد هم
بگیرند و بربایند.
عفت مبرم (شاهد صحنه):
دست راستم را کشیدند که ببرند، که کتف راستم آسیب دیده و از جا در رفته است.
یک شاهد دیگر صحنه:
دنبال این بودند که بهطور خاص خواهرها را
بدزدند. بهمحض اینکه، یک لحظه کسی غافل میشد، دستش را میگرفتند
میکشیدند، مثلاً یکی از خواهران که داشت عربی صحبت میکرد، در همین حین که
داشت صحبت میکرد، من دیدم که دستش را گرفتند و کشیدند که او را ببرند، که
یکی دوتا از خواهران دیگر گرفتند و او را کشیدند. یک خواهر دیگر را هم
دیدم که میخواستند او را ببرند که برادری او را نگه داشته بود.
عادله (شاهد صحنه):
در صحنه تهاجم عراقیها من در گوشهیی ایستاده
بودم که ناگهان یک سرباز عراقی با وحشیگری تمام یقه مرا گرفته و میخواست
با زور مرا به همراه خود ببرد که خودم را روی زمین انداخته و به زمین
چسبیدم، او وحشیانه لباس مرا میکشید. در این جا بود که یکی از برادران پای
مرا محکم گرفت و به هر ترتیبی بود مرا از دست آن مزدور نجات داد.
پریسا (شاهد صحنه):
آنها وحشی شده و یک خواهری را شروع کردند به
کشیدن. داشتند او را میبردند که بچهها کمک کردند و او را از چنگشان
درآوردند. در این نقطه، برادرها ما را بهزور کشاندند عقب، چون دیدند که
خواهرها را هم دارند گروگان میگیرند، ما را بهزور عقب کشاندند.
در یک بررسی دقیق روشن شد که مهاجمان قصد
داشتند تعداد هر چه بیشتری را به گروگان بگیرند. احتمالاً برای اینکه از
آنها بهعنوان اهرم فشار برای تحمیل خواستههای شومشان استفاده کنند. خیلی
از شاهدان صحنه میگفتند «بدون شک اگر رشادتها و فداکاریهای مجاهدین نبود،
تعداد گروگانها خیلی بیشتر از ۳۶نفر میشد».
علی کلبی (شاهد صحنه):
یکی از سربازهای عراقی به یکی از خواهرها دست
درازی کرد، ما به او حمله کردیم که آن خواهر را از چنگ نیروی عراقی
دربیاریم، آنها اول با باتون ما را زدند بعد یکی از آنها با سنگ زد توی
صورتم.
غلامحسین گرگی (شاهد صحنه):
”یکی از مزدوران که چوب خیلی کلفتی دستش بود محکم کوبید سر شهید امیر خیری که افتاد روی زمین“ .
امیر خیری روز سهشنبه ششم مرداد بر اثر ضربات چوب به کما رفت و صبح چهارشنبه در بیمارستان اشرف بهشهادت رسید.
همان مزدور که امیر خیری را زده بود از بالای
خودرو یک چوب چهارتراش را با تمام قوا بالا برد و کوبید توی سر سیاوش نظام
که سیاوش در لحظه روی زمین افتاد.
موارد زیادی بود که نیروهای مهاجم به صراحت
بیان میکردند که از تیپ ۹ بدر هستند. حتی در گزارشی نوشته شده بود که آنها
در مقابل شعار «مرگ بر خامنهای» مجاهدین، می گفتند «خامنهای روی سر ما
جا دارد».
ماجد کریم (شاهد صحنه):
”می گفتند ما هم معاویه هستیم، آن پشت میرقصیدند“ .
در تاریخ گفته میشود که چینیها با ساختن دیوار بزرگ
چین، قصد متوقف کردن حملههای وحشیانه مغولها را داشتند. دیواری ساخته شده
از بزرگترین سنگها. در اشرف هم دیواری در برابر مهاجمان وحشی، ساخته شد.
اما نه دیواری از سنگ، بلکه دیواری از گوشت و استخوان و پوست و عصب. نه،
درستتر این است که بگوییم دیواری از اراده و ایمان. در اشرف، تنهای
بیسپر، سدی در برابر نیروهای مهاجم ساختند. شاید باورش سخت باشد، اما همه
برای رسیدن به صف اول، از هم سبقت میگرفتند.
حنیف مجتهد زاده (شاهد صحنه):
”دیدم همه خواهران و
برادران از هم سبقت میگیرند تا در صف اول باشند، همه نگران سایرین بودند.
دغدغه همه این بود که اگر بلایی هست، سر خودشان بیاید، نه کناری. واقعاً
دعوا بود، دعوای فداکاری!“
در این صحنهها مجاهدینی هم بودند که ۴۰سال
پیش، ضربات کابل و باتون شکنجهگران ساواک شاه را تحمل کرده بودند. بعد از
پیروزی انقلاب هم مردم به آنها لقب «قهرمان شکنجه» داده بودند. اما چه کسی
تصور میکرد، ۴۰سال بعد هم، باز همانها، باید سر و رویشان از ضربات کابل و
چوب و سنگ و میل گرد، خون آلود و مجروح شود؟ مجید معینی از قهرمانان شکنجه
در زندانهای ساواک شاه یکی از این نمونهها بود.
این صحنهها نشان داد که عنصر تعیین کننده، نه
سلاح، بلکه صاحب سلاح است. مجاهدین با دستهای خالی، مزدوران تا دندان مسلح
را وادار به عقبنشینی کردند.
در این میان، یک نبرد دیگر با شدت و حدت در
جریان بود. فیلمبرداران و عکاسان جسوری که بهرغم حساسیت بیش از حد مزدوران
و برخورد هیستریک آنها، با شجاعت به کارشان ادامه دادند و صحنههایی را در
انظار جهانیان به ثبت رساندند که تمام دنیا را تکان داد. فیلمبردارانی که
خودشان هم آماج ضربههای وحشیانه سنگ و چوب و باتون قرار گرفتند. اما
بدنهایشان را سپری برای حفاظت از دوربینها کردند. دوربینهایی که در ششم و
هفتم مرداد، دریچه یک حماسه، به سمت آسمان تاریخ گردیدند.
بهرام رازانی (یکی از فیلمبرداران):
”من بالای یک آیفا در حال فیلمبرداری بودم. آنها به من
میگفتند بیا پایین و سنگ و چوب و… به طرفم پرت میکردند، من توجهی
نمیکردم“ .
گاه شدت وحشیگری مزدوران و ایستادگی مجاهدین
به حدی میرسید، که قطرات خون بر لنز دوربینها نیز نقش میبست. با این وجود
به گواهی خود فیلمبرداران، این تصاویر هیچ گاه نمیتوانند بازتاب دهنده
عمق جنایات مزدوران و اوج ایستادگی حماسی مجاهدین باشند.
بهرام رازانی:
”من خودم فیلمبردار صحنه بودم. اما هیچ دوربینی نمیتوانست شقاوت مزدوران و شجاعت مجاهدین را به تصویر بکشد“ .
پریسا ممقانی:
”این تصاویر که بیرون آمد
مشتی از خروار است، چرا که صحنه آنقدر سخت بود که بسیاری از فیلمها بیرون
نیامد، خیلی از دوربینها دزدیده شد یا فیلمبرداران را زدند“ .
از صد سال پیش، زمان مقاومت قهرمانانه مردم
تبریز در برابر استبداد، تصاویر خیلی کمی وجود دارد. اما همان تصاویر،
امروز مایه افتخار هر ایرانی است. شاید صد سال بعد هم، تصاویر فروغ ایران،
مایه افتخار ایران باشند.
میدان لاله
تهاجم مزدوران از در مصلحی، یک اشتباه محاسبه
فاحش بود، علاوه بر ویژگیهای ساختمانی این ورودی که مسیر آن را بسیار محدود
کرده، تهاجم مزدوران از این ناحیه با لایههای بیشماری از دیوارهای انسانی
ساکنان اشرف برخورد کرد که آنها را مفتضحانه به مواضع اولیه خود برگرداند.
اما در ورودی شمال و شرق، دشت وسیعی در برابر
مزدوران قرار داشت که توانستند با ایجاد شکافهای متعدد در سیاج (سیم توری)
اطراف قرارگاه و سپس با تیراندازی مستقیم و رگبار باز کردن روی بچهها راه
نفوذ خود به داخل قرارگاه را باز کنند. در ورودی شرق، بعد از شکافتن ۱۰۰متر
از سیاج قرارگاه و بعد از مجروح کردن دو سوم نیروهای در صحنه، مزدوران
متجاوز وارد خاک اشرف شدند. در ورودی شمال نیز بعد از اینکه تلاش برای
وارد شدن از ورودی اصلی را بیفایده دیدند، در فواصل ۱۰۰ و ۲۰۰متری دو طرف
ورودی با لودر، شکافهایی ایجاد کردند و سرانجام از یکی از آنها خودروهای
زرهی را وارد کردند.
به این ترتیب کانون درگیری به عمق خاک اشرف یعنی میدان لاله در کنار ایستگاه پمپاژ آب منتقل شد.
در اطلاعیه حمله به اشرف، شماره ۷ آمده است:
«در ساعت ۱۷نفربرهای زرهی برای اشغال سه راهی
مزار مروارید به داخل اشرف حمله کردند. ۶نفر بر زرهی بهجانب ایستگاه آب و
برق اشرف در حرکت هستند و در مسیر خود دستکم ۱۵نفر را مجروح کردند.
۳زرهپوش و چندین خودرو حامل نفرات مسلح در میدان لاله به ضرب و شتم و
حشیانه ساکنان اشرف اشتغال دارند. پلیسها نه فقط با باتون بلکه با چوب و
تبر هم در خیابانهای ۱۰۰ و ۴۰۰ به مجاهدین حملهور شدهاند».
آنها میخواستند به مکانهای دیگر، بهخصوص به
سمت در اصلیاشرف، مسیرشان را باز کنند. اما باز هم همان دیوار انسانی بود
که جلوی آنها را گرفت! دیواری از تنهای بیسپر، در برابر تیر و چوب و تبر!
باز هم مهاجمان، برای اینکه راه خودشان را باز کنند، به وحشیگری تمام رو آوردند.
اشرف فرشید (شاهد صحنه):
”آنها با تبر به جان بچهها افتاده بودند، با قمه، با لودر بچهها را زیر میکردند، ولی ما چی توی دستمان داشتیم؟ هیچی! هیچی!“.
احمد علیزادگان (شاهد صحنه):
”به طرز وحشیانهای
بچهها را میزدند. سلاحشان تبر بود، چوب چهار تراش بود، چوب میخ دار بود.
با یک چوب میخ دار به کمر خود من زدند. اما صحنه آنقدر شلوغ بود، آنقدر
خون و خونریزی بود که نمیشد به درد خودم فکر کنم“ .
رحیم تقیپور (شاهد صحنه):
”هامویها آمدند به قصد
زیر گرفتن ما، دیوار انسانی که تشکیل شد، اولین صفش خواهران بودند، که یکی
از خواهران زیر هاموی رفت و بهشدت مجروح شد و بهحالت اغما رفت“.
مهاجمان هیچ گاه نتوانستند بیشتر از میدان
لاله پیشروی کنند. برای همین، بهرغم تمام نیرویی که برای تصرف کامل اشرف
چیده بودند و بهرغم وحشیگریها و خلق صحنههای ضدانسانی، تنها یک راه باریک
از ضلع شمال تا میدان لاله و محل تصفیهخانه آب را به دست آوردند.
احمد علیزادگان (شاهد صحنه):
”هامر میخواست وارد
خیابان۴۰۰ بشود، ۱۰-۱۵نفر رفتیم جلوش را گرفتیم. سرباز آمد سلاحش را گذاشت
روی سینه من، گفتم شلیک کن! جا خورد، بعد سلاحش را گذاشت روی سینه غلامرضا،
او هم گفت“ شلیک کن! ”، نمیدانست چه کار کند و دوباره رفت بالای نفربر“ .
یکی از شهود صحنه در گزارشش نوشته بود:
”آن لحظه که دستها و پاها
و سرهایمان میشکست، به این فکر میکردم که دست و پا و سر شکسته، بهایی
است که مجاهدین میپردازند و بالاخره روزی بهبود پیدا میکند، اما اگر سد
ورود اشرف در برابر مزدوران خامنهای بشکند، بیشک بهای ترمیم آن را مردم و
تاریخ ایران باید بپردازند. و این برای مجاهدین، دست گذاشتن روی رگ غیرت
بود“ .
مرضیه رضایی (شاهد صحنه):
”شاهد بودم که با یک بلوک
بهسر یکی از برادران کوبیدند و خون فواره زد، اما برادران و خواهرانمان
با دست و پای شکسته مقاومت میکردند“ .
احمد علیزادگان (شاهد صحنه):
”ما میخواستیم ضلع شرق
میدان لاله را ببندیم، در این نقطه دیدم دو خواهر با قهرمانی پریدند آیفایی
را برداشته و به یک هامر کوبیدند و خودشان را به ضلع شرق لاله رساندند. در
مسیر به آنها سنگ میزدند، تمام شیشهها خورد شد، اما توانستند خودشان را
برسانند“ .
این مقاومت و ایستادگی مجاهدین، حتی آن دسته از
مهاجمانی را که هنوز وجدانی درونشان باقی مانده بود، تکان داد. در صحنهای،
یک سرباز قصد پرتاب سنگ داشت، اما سرباز دیگر مانع او شد.
در صحنهای دیگر، وقتی مجاهدین به سربازی میفهمانند که چطور آلت دست خامنهای شده، چوبش را به کناری پرت میکند.
احمد علیزادگان (شاهد صحنه):
”نفربری میخواست وارد
خیابان ۱۰۰ بشود، اما خواهران و بعد هم ما جلو آن قرار گرفتیم. راننده
نفربر قفل شده بود. فرماندهاش به او گفت برو! گفت نمیروم! دوباره که گفت
برو! از نفربر پرید پایین“ .
به این ترتیب نیروهای مهاجم در میدان لاله متوقف شدند.
تنها دستاورد آنها، یک راه باریک، و یک محوطه کوچک در اشرف بود. اما بهای
آن را مجاهدین با سر و دست شکسته و نقص عضوهایی که بعضاً تا همین امروز
درمان نشده، پرداختند.
وقتی هوا تاریک شد، درگیریها هم در میدان لاله به پایان رسید. اما باز هم با تاریکی هوا، ضلع شمالی اشرف، شاهد توفانی سهمگینتر شد.
درگیریهای شب ششم مرداد - آغاز شلیک
نیروهای مهاجم به میدان لاله رسیدند. اما طبق
طرح باید هنوز خون بیشتری در اشرف میریختند. یک توافقنامه امنیتی با
خامنهای وجود داشت! بنابراین نیروهای ویژه سیاهپوش ملقب به
swat (سوات) را از ورودی شمال، وارد اشرف کردند. تابلوی جنایت در حال تکمیل شدن بود!
رحمان منانی (شاهد صحنه):
این وحشیها بهراحتی خواهران را میزدند که این خودش یک
داستان جداگانه دارد، اینها کاملاً فارسی هم صحبت میکردند، من چون عربی
بلد نبودم به آنها میگفتم شما مزدور خامنهای هستید، که آنها میگفتند
خامنهای کیه! رهبر ما خمینی است.
گواه اصلی جنایات عصر سهشنبه ۶مرداد در شمال
اشرف، پیکر شهدا و بعد، گواهی شاهدان صحنه است. آن شب به جز نفراتی که در
قسمت در شمالی اشرف بودند، کسی آن جنایات را ندید. اما تقریباً از تمامی
اشرف میشد صدای شلیک گلولهها را شنید و نور آن را که از طرف نیروهای
عراقی شلیک میشد، دید.
منصور حداد (شاهد صحنه):
اولش با شلیک هوایی شروع شد با سلاحهای مختلف،
سلاحهای نیمه سنگین، مثل بیکی سی، ب.کا.ت، و بعد هم با سلاحهای انفرادی
مثل کلاشینکف. نفراتی که شلیک میکردند، عمدتاً کنار خودروها بودند، که با
سلاحهای انفرادیشان به سمت نفرات شلیک میکردند
حمید زمانی بهطور مشخص کنار
دست من بود، که چند بار رفت به سمت این نیروها و برگشت، به سمتش شلیک کردند
و گلوله به قلبش خورد. مجاهد شهید اصغر یعقوبپور سه تا تیر به او اصابت
کرد، روحیهاش خیلی خوب بود.
بهمن پیرانی (شاهد صحنه):
صحنه این طوری بود
که لودر داشت کار میکرد که راه ما را ببندد. ما میخواستیم جلوش را
بگیریم، شلیک کرد، مهرداد افتاد، من رفتم سراغش که یک گلوله هم به پای من
خورد.
(یک شاهد صحنه):
دیدیم از پشت سر
مهرداد دارد خون میآید، همین که فهمیدیم علائم حیاتی دارد سوار جمس کردیم،
ولی چون مسیر را بسته بودند یک مسیر سه دقیقهیی، سی دقیقه شد، بعد شب در
اخبار شنیدیم که تا اتاق عمل هنوز زنده بود، ولی بعد شهید شد، روحش شاد.
ماجد (شاهد صحنه):
درگیری ادامه پیدا
کرد، دیدم محمدرضا بختیاری جلو یک لودر ایستاده. لودر هی عقب و جلو میکرد
که بچهها بروند کنار، ولی آنها میگفتند اینجا خانه پاک خواهر مریم است و
نمیگذاریم شما بیایید تو و مجاهدین را تار و مار کنید. من لای سنگها بودم
که گلوله خورد به سنگها و دستم مجروح شد.
منصور حداد (شاهد صحنه):
من خودم دو گلوله
خوردم، یکی خورد به دستم و یکی هم به پهلویم که الآن دستم یکسری از
کارآییهایش را از دست داده و پهلویم هم بیحسی دارد.
سؤال اینجاست که
آنهایی که بعداً گفتند ما از قصد دولت عراق برای راهاندازی یک ایستگاه
پلیس به شیوه غیرمرگبار مطلع بودیم، آن روز این شلیکها را هم ندیدند و
نشنیدند؟
رحمان منانی (شاهد صحنه):
نزدیک نیم ساعت بعد
از شروع شلیکها، دو تا از ماشینهای آمریکاییها که یکی هاموی بود و دیگری
ماشین فرماندهیی بود که من قبلاً او را دیده بودم آمدند. موقع برگشت که
میخواست از در خارج بشود، ما حتی خون را هم به او نشان دادیم، یعنی رفتیم
جلوش، چون اصلاً اعتنایی نمیکرد، رفتیم زدیم به شیشه، گفتیم این خون، خون
یکی از اشرفیها بود که آنجا شهید شده بود، گفتیم بیا خون را نگاه کن، دیگر
حتی در را هم باز نمیکرد، بوق میزد که بروید کنار و از در خارج شد.
ماجد (شاهد صحنه):
با یکی از اشرفیها رفتیم سراغشان، گفتیم اینها به ما شلیک کردند و بچههای ما را شهید کردند، در را بستند رفتند عقبتر.
شلیکهایی که
اشرفیان بیدفاع و غیرمسلح را هدف قرار داد، در آن شب پاسخی نشنید، اما در
روزها و ماههای بعد وقتی به سندی برای اثبات جنایت علیه بشریت تبدیل شد،
آمران آن جنایت را به این واداشت که با هزار توجیه به کتمان آن بپردازند تا
اهداف واقعی آن شلیکها را بپوشانند.
یکی از توجیهات
مسخره دولت عراق درباره این شلیکها این بود که این یک اقدام خودبهخودی از
طرف چند پلیس بوده، اما شواهد صحنه، تصویر کاملاً معکوسی ارائه میکنند.
منصور حداد (شاهد صحنه):
یک نیروی نظامی
نمیتواند خودبهخود سلاح را مورد استفاده قرار دهد، چون هیچ کس این جرأت
را ندارد که سلاح را علیه افراد غیرنظامی استفاده کند، ولی در یک هدف
نظامی، وقتی افرادی را مستقیم مورد هدف قرار میدهند، از طرف فرماندهی
مشخصی این دستور صادر شده. افرادی بودند در داخل همین نفرات که لباسهای
سیاه تنشان بود، از همان اول که وارد صحنه شدند، خیلی تیز و مشخص میگفتند
ما همه شما را میکشیم، ما همه شما را از اینجا بیرون میکنیم، ما از
نخستوزیر عراق نوری مالکی فرمان داریم که همه شما را بزنیم و همه شما را
بکشیم و هیچ کس نمیتواند مانع ما بشود.
در ساعتهای آخر شب
سهشنبه ۶مرداد، اشرف بعد از یک روز پرتلاطم و توفانی، به ناگهان در آرامش
فرو رفت. به جز تکان آرام شاخه درختان که با یک نسیم جنوبی تکان
میخوردند، صدایی در آسمان اشرف شنیده نمیشد. اما یک نقطه بود که گویا
تازه پذیرای تلاطم و توفان شده بود!
شب ششم مرداد ۱۳۸۸
برای همه پرسنل امداد اشرف، شبی فراموش ناشدنی بود، شبی که علاوه بر پرسنل
همیشگی امداد، ۵۰۰مجروح، ۴شهید و ۳مجروح در حالت کما هم در این ساختمان
بودند، این ۳مجروح بهدلیل جلوگیری از ورود پزشک متخصص، هر آن در معرض
شهادت بودند: پیمان کرد امیر، امیر خیری و سیاوش نظام الملکی.
طی همان شب امیر خیری شهید شد.
بعد از یک توقف چند
ساعته بهدلیل تاریکی شب، از اول صبح چهارشنبه ساعت ۸ تهاجم مزدوران برای
پاکسازی اشرف از سمت شمال ادامه پیدا کرد. مزدوران در این تهاجم دست به
تخریب و غارت در مزار مروارید و محل استقرار اشرفیها در ضلع شمال زدند.
قرار بود طی دو روز، پرونده اشرف بسته شود. اما تقدیر چیز دیگری بود، اشرف
۴سال دیگر ماند تا در کهکشان زهره و حماسه ۱۰شهریور به نماد پایدار مقاومت
ایران و اسطوره فناناپذیر و الهامبخش همهٴ خلقهای بهپاخاسته تبدیل شود.
چهارم مرداد ۱۳۶۰ ـ شهادت محمدرضا سعادتی
- رویدادهای مقاومت
- 1396/05/04
شهادت محمدرضا سعادتی
«وقتی که چشمانداز آینده برای ما
روشن باشد، وقتی به اصالت خود و به اصالت مکتب خود معتقدیم و ماهیت تمامی
جریانهای ارتجاعی را و سرنوشتشان را میشناسیم دیگر چه باک! به قول
برادرمان چه کسی میتواند از جهاد یک مجاهد جلوگیری کند. تمامی نیروهای
جهان بسیج شوند، نمیتوانند ارادهٴ یک مجاهد را برای ایستادن و برگشتن از
راهی که در پیش گرفته است بشکنند».
از نامه شهید محمدرضا سعادتی در شکنجهگاه اوین
از نامه شهید محمدرضا سعادتی در شکنجهگاه اوین
در فاصلهای که دیکتاتوری شاه سقوط کرد و دیکتاتوری شیخ شروع
شد، فرصتی کوتاه برای آزادی بود. یک زنگ تفریح برای مردم ما. همان که به آن
بهار آزادی میگفتیم. اما برای مجاهدین، همان بهار زودگذر هم، به سرعت به
زمستان تبدیل شد. ماجرای دستگیری و شهادت مجاهد قهرمان محمدرضا سعادتی، هیچ
چیز نبود جز گروگانگیری رذیلانهٴ خمینی از مجاهدین تا آنها را وادار به
تمکین از ولایت سفیانی خود کند. به این ترتیب، شهید سعادتی خود شاهد شهیدان
و نخستین افشاگر بساط شکنجه و شلاق و سیاهچالهای خمینی دجال گردید.
شهید محمدرضا سعادتی
مجاهد قهرمان محمدرضا سعادتی همرزم گلسرخ انقلاب، مهدی رضایی بود. او در اوایل سال ۱۳۵۱ دستگیر و زندانی شد و تا سال ۵۷ همراه با آخرین گروه زندانیان سیاسی، در زندان بهسر برد. تا آن که مردم بیدار شده از خروش مجاهدین، به جنبش آمدند و امواج قیامشان درهای زندانها را گشود و فرزندان مجاهد و مبارز مردم را از سیاهچالها بیرون آورد. اما همان مجاهدی که بر روی شانهها و دستهای مردم به هنگام خروج از زندان استقبال شد، دو ماه بعد از پیروزی قیام مردم، یعنی روز ۶اردیبهشت ۵۸، توسط مرتجعین حاکم، دوباره به زندان برگردانده شد. منتها این بار، با اتهام رذیلانهٴ جاسوسی به نفع شوروی که همه نیروهای سیاسی ضدارتجاعی آن زمان را برآشفت و به اعتراض و تظاهرات و محکوم کردن این تهمت آخوند پسند برانگیخت. پدر طالقانی این اتهام را به سخره گرفت و به طعنه گفت معلوم نیست که چرا در این کشور بیش از ۵۰سال است فقط جاسوس شوروی میگیرند!
واقعیت این بود که دزد بزرگ قرن، خمینی دجال با انقلاب و با
آرمانها و اهداف آن و با پرچمداران واقعیش دشمنی داشت و کمر به نابودی آنها
بسته بود. زیرا آنها پرچمدار دفاع از حقوق مردم و دفاع از آزادیها و حقوق
دموکراتیک نیروهای مردمی بودند. پس هدف، منزوی کردن و سرکوب مجاهدین در
بهار آزادی بود. از این رو در حالی که هنوز آثار شکنجههای ساواک شاه بر
پیکر سعادتی باقی بود، به وسیله ارگانهای سرکوبگر رژیم خمینی و با همکاری
عوامل ساواک شاه در خانههای امن، تحت شکنجه قرار گرفت و بوی دیکتاتوری و
فاشیسم مذهبی به یکباره فضای میهن را آلوده کرد.
جالب توجه اینکه دستگیری سعادتی درست در شبی صورت گرفت، که مسعود رجوی و موسی خیابانی و دیگر مسئولان مجاهدین در قم با خمینی ملاقات داشتند. پس آیا این دستگیری که کاملاً به یک گروگانگیری شبیه بود، به این خاطر نبود که خمینی و دارو دستهاش بیهوده میکوشیدند مجاهدین را وادار به تمکین و تسلیم کنند؟!
واقعیت این است که مسعود رجوی در آخرین دیدار خود با خمینی، در 6 اردیبهشت 58، در حالی که برخلاف رسم معمول از بوسیدن دست خمینی خودداری کرد و با این کار او را بهشدت عصبانی کرد، مشخصاً با استناد به روش حضرت علی، بر قلب مسأله یعنی اهمیت و ضرورت آزادیهای دموکراتیک از دید اسلام انگشت گذاشت. خمینی نیز (آن چنان که در صفحهی اول کیهان 8 اردیبهشت ۱۳۵۸ و دیگر مطبوعات تهران با خط درشت تیتر شده بود) در پاسخ به ناچار تصریح کرد: «اسلام بیش از هر چیز به آزادی عنایت دارد و در اسلام خلاف آزادی نیست الا در چیزهایی که مخالف با عفت عمومی است». پس از این ملاقات، دفتر خمینی اعلام کرد که کلیة ملاقاتهای او به مدت یک هفته متوقف میشود.
آری «در حالی که کشور هنوز پر از بقایای ساواک شاه و پر از جاسوس بود، در حالی که کارگزاران رژیم از هیچ قتل و جنایتی فروگذار نمیکردند، در همان ماههای اول، وقتی نوبت به مجاهدین رسید، جاسوس اتحاد شوروی در بین مجاهدین میگرفتند.
پدر طالقانی یکی دو ماه بعد وقتی که درگیری بین مجاهدین و رژیم خمینی بهخاطر سعادتی اوج گرفت، در یک مصاحبه اعلام کرد و روزنامهها از قول ایشان با تیتر درشت نوشتند که: ”نمیدانم چرا همیشه در ایران جاسوس شوروی میگیرند و یک بار هم جاسوس آمریکا نمیگیرند!“. در واقع، رژیم میخواست بدین وسیله پاپوشی برای مجاهدین درست کند و فشار بیاورد تا آنها را مجبور کند از پرنسیپها و اصولشان که چیزی جز دفاع از آزادی نبود، کوتاه بیایند.
در واقع از همان روزهای اول یک دعوای اصلی بین مجاهدین و خمینی وجود داشت. مجاهدین دفاع از آزادیها را مطرح میکردند و میگفتند مسأله اصلی انقلاب ایران، حفاظت از آزادیهای سیاسی است. میگفتند دموکراسی خواست مردم ایران بوده، دموکراسی از شعارهای اصیل انقلاب ایران بوده، و بایستی از این آزادی و دموکراسی دفاع کرد و آن را حفظ نمود. ولی خمینی که با آزادی مثل جن و بسم الله بود و میدانست که آزادی با ولایت فقیه در تعارض است و میدانست که آزادی اجازه نخواهد داد که آخوندهای بیسر و پا، در جامعه جوان و متمدن ما ترکتازی بکنند؛ تمام تلاشش را میکرد تا شعار آزادی را از اساس مخدوش کند و حتی تلاش میکرد بگوید آزادی، شعار امپریالیستی است. به هر حال با دستگیری سعادتی، خمینی میخواست گروگانی از مجاهدین در دست داشته باشد تا متقابلاً مجاهدین را تحت فشار بگذارد و آنها را در برابر خلاف کاریهای رژیم، دیکتاتوری، انحصارطلبی و تخلفات وحشتناک نسبت به آرمانهای انقلاب ایران وادار به سکوت کند. اما خمینی کور خوانده بود. چرا که به مصداق «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد»، داستان دستگیری سعادتی، چیزی که فکر میکرد از طریق آن به مجاهدین ضربه میزند، تبدیل به مسألهای شد که از یک طرف موجب شناخت بیشتر توده مردم از مجاهدین شد و از طرف دیگر ماهیت پلید رژیم خمینی را برای مردم برملا نمود.
در تاریخ 6تیر 58، مادران و خانوادههای شهیدان مجاهد، تحصن خود را در دادگستری آغاز کردند. هم زمان محمدرضا سعادتی دست به اعتصابغذا زد. این اعتصاب حدود 40روز ادامه داشت. به فاصله کوتاهی نزدیک 120سازمان، انجمن، تشکل و شخصیت سیاسی و فرهنگی، خواستار آزادی فوری و بدون قید و شرط محمدرضا سعادتی شدند. یکی از این شخصیتها پدر طالقانی بود که صراحتاً اعلام میکرد، جریان سعادتی اصلاً جاسوسی نیست. همزمان، کمیتههای دفاع از سعادتی در کشورهای مختلف جهان تشکیل گردید و سازمانهای مدافع حقوقبشر و شخصیتهای برجسته سیاسی و پارلمانی از کشورهای مختلف جهان به دفاع از سعادتی پرداختند.
جالب توجه اینکه دستگیری سعادتی درست در شبی صورت گرفت، که مسعود رجوی و موسی خیابانی و دیگر مسئولان مجاهدین در قم با خمینی ملاقات داشتند. پس آیا این دستگیری که کاملاً به یک گروگانگیری شبیه بود، به این خاطر نبود که خمینی و دارو دستهاش بیهوده میکوشیدند مجاهدین را وادار به تمکین و تسلیم کنند؟!
واقعیت این است که مسعود رجوی در آخرین دیدار خود با خمینی، در 6 اردیبهشت 58، در حالی که برخلاف رسم معمول از بوسیدن دست خمینی خودداری کرد و با این کار او را بهشدت عصبانی کرد، مشخصاً با استناد به روش حضرت علی، بر قلب مسأله یعنی اهمیت و ضرورت آزادیهای دموکراتیک از دید اسلام انگشت گذاشت. خمینی نیز (آن چنان که در صفحهی اول کیهان 8 اردیبهشت ۱۳۵۸ و دیگر مطبوعات تهران با خط درشت تیتر شده بود) در پاسخ به ناچار تصریح کرد: «اسلام بیش از هر چیز به آزادی عنایت دارد و در اسلام خلاف آزادی نیست الا در چیزهایی که مخالف با عفت عمومی است». پس از این ملاقات، دفتر خمینی اعلام کرد که کلیة ملاقاتهای او به مدت یک هفته متوقف میشود.
آری «در حالی که کشور هنوز پر از بقایای ساواک شاه و پر از جاسوس بود، در حالی که کارگزاران رژیم از هیچ قتل و جنایتی فروگذار نمیکردند، در همان ماههای اول، وقتی نوبت به مجاهدین رسید، جاسوس اتحاد شوروی در بین مجاهدین میگرفتند.
پدر طالقانی یکی دو ماه بعد وقتی که درگیری بین مجاهدین و رژیم خمینی بهخاطر سعادتی اوج گرفت، در یک مصاحبه اعلام کرد و روزنامهها از قول ایشان با تیتر درشت نوشتند که: ”نمیدانم چرا همیشه در ایران جاسوس شوروی میگیرند و یک بار هم جاسوس آمریکا نمیگیرند!“. در واقع، رژیم میخواست بدین وسیله پاپوشی برای مجاهدین درست کند و فشار بیاورد تا آنها را مجبور کند از پرنسیپها و اصولشان که چیزی جز دفاع از آزادی نبود، کوتاه بیایند.
در واقع از همان روزهای اول یک دعوای اصلی بین مجاهدین و خمینی وجود داشت. مجاهدین دفاع از آزادیها را مطرح میکردند و میگفتند مسأله اصلی انقلاب ایران، حفاظت از آزادیهای سیاسی است. میگفتند دموکراسی خواست مردم ایران بوده، دموکراسی از شعارهای اصیل انقلاب ایران بوده، و بایستی از این آزادی و دموکراسی دفاع کرد و آن را حفظ نمود. ولی خمینی که با آزادی مثل جن و بسم الله بود و میدانست که آزادی با ولایت فقیه در تعارض است و میدانست که آزادی اجازه نخواهد داد که آخوندهای بیسر و پا، در جامعه جوان و متمدن ما ترکتازی بکنند؛ تمام تلاشش را میکرد تا شعار آزادی را از اساس مخدوش کند و حتی تلاش میکرد بگوید آزادی، شعار امپریالیستی است. به هر حال با دستگیری سعادتی، خمینی میخواست گروگانی از مجاهدین در دست داشته باشد تا متقابلاً مجاهدین را تحت فشار بگذارد و آنها را در برابر خلاف کاریهای رژیم، دیکتاتوری، انحصارطلبی و تخلفات وحشتناک نسبت به آرمانهای انقلاب ایران وادار به سکوت کند. اما خمینی کور خوانده بود. چرا که به مصداق «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد»، داستان دستگیری سعادتی، چیزی که فکر میکرد از طریق آن به مجاهدین ضربه میزند، تبدیل به مسألهای شد که از یک طرف موجب شناخت بیشتر توده مردم از مجاهدین شد و از طرف دیگر ماهیت پلید رژیم خمینی را برای مردم برملا نمود.
در تاریخ 6تیر 58، مادران و خانوادههای شهیدان مجاهد، تحصن خود را در دادگستری آغاز کردند. هم زمان محمدرضا سعادتی دست به اعتصابغذا زد. این اعتصاب حدود 40روز ادامه داشت. به فاصله کوتاهی نزدیک 120سازمان، انجمن، تشکل و شخصیت سیاسی و فرهنگی، خواستار آزادی فوری و بدون قید و شرط محمدرضا سعادتی شدند. یکی از این شخصیتها پدر طالقانی بود که صراحتاً اعلام میکرد، جریان سعادتی اصلاً جاسوسی نیست. همزمان، کمیتههای دفاع از سعادتی در کشورهای مختلف جهان تشکیل گردید و سازمانهای مدافع حقوقبشر و شخصیتهای برجسته سیاسی و پارلمانی از کشورهای مختلف جهان به دفاع از سعادتی پرداختند.
سرانجام ارتجاع حاکم ناگزیر از عقبنشینی شد و به پزشکی قانونی
اجازهٴ معاینه از سعادتی را داد. پزشکی قانونی که هنوز در کنترل کامل
آخوندها نبود، اعمال شکنجه بر سعادتی را تأیید کرد. این گزارش، واکنش شدید
نیروهای مردمی را نسبت به ارتجاع حاکم برانگیخت. روز ۱۲تیرماه قریب به
۱۰۰هزار نفر از مردم تهران در حمایت از سعادتی دست به راهپیمایی زدند و
اعتصابغذای سعادتی در زندان با دخالت پدر طالقانی پایان یافت.
البته رژیم هیچوقت سعادتی را آزاد نکرد. اگرچه هیچ سندی علیه او وجود نداشت، در پاییز 59، او را محکوم به 10سال زندان کرد. اما بعد از ۳۰خرداد، لاجوردی به دستور دجال ضدبشر، سعادتی را بدون هیچ توضیحی و بدون هیچ مجوز قانونی در۴مرداد ۱۳۶۰ در شکنجهگاه اوین تیرباران کرد. این در حالی بود که سعادتی با معیارهای همین رژیم هم دوران محکومیتش را میگذراند. این یک انتقام کشی سبعانه از مجاهدین پس از 30خرداد بود.
سپس وقتی که اعتراضات داخلی و بینالمللی بالا گرفت، لاجوردی در مقام دادستان تهران و مدیر شکنجهگاه اوین، برای مخدوش کردن حیثیت و اعتبار مجاهد قهرمان محمدرضا سعادتی، ادعا کرد که سعادتی قبل از اعدام ندامت نموده و در نوشتهیی، مجاهدین را هم محکوم کرده است. اما به سرعت آشکار شد که نوشته کلیشه شده در مطبوعات رژیم، یک جعل عجولانه و ناشیانه بیش نیست. دژخیمانی که جسم این مجاهد صبور و قهرمان را تیرباران کردند اکنون با این ترفند رذیلانه قصد لجن مال کردن آبرو و حیثیت او را کرده بودند.
سازمان مجاهدین خلق ایران در همان زمان این ترفند سخیف خمینی را به سخره گرفت و طی اطلاعیهیی از رژیم آخوندی پرسید، اگر این ترفند رسوا واقعیت داشت، چه نیازی به تیرباران یک زندانی که به 10سال زندان محکوم شده و 3سال و اندی از آن را هم گذرانده است، بود؟! در 30 فروردین ۱۳۵۴ وقتی که رژیم شاه بیژن جزنی و 6تن از یارانش را همراه با مجاهدان خلق کاظم ذوالانوار و مصطفی جوان خوشدل تیرباران کرد، در مطبوعاتش اعلام کرد که آنها قصد فرار داشتهاند. رژیم شیخ اما، نه فقط مجاهد خلق محمدرضا سعادتی را در حال سپری کردن محکومیتش تیرباران کرد، بلکه بعداً ادعا نمود که او از مجاهدین قبل از اعدام تبری جسته است!
یاد مجاهد صبور و پاکباز، محمدرضا سعادتی، که در فرهنگ مبارزاتی مردم ایران، زندانی دو نظام نام گرفت، گرامی باد.
البته رژیم هیچوقت سعادتی را آزاد نکرد. اگرچه هیچ سندی علیه او وجود نداشت، در پاییز 59، او را محکوم به 10سال زندان کرد. اما بعد از ۳۰خرداد، لاجوردی به دستور دجال ضدبشر، سعادتی را بدون هیچ توضیحی و بدون هیچ مجوز قانونی در۴مرداد ۱۳۶۰ در شکنجهگاه اوین تیرباران کرد. این در حالی بود که سعادتی با معیارهای همین رژیم هم دوران محکومیتش را میگذراند. این یک انتقام کشی سبعانه از مجاهدین پس از 30خرداد بود.
سپس وقتی که اعتراضات داخلی و بینالمللی بالا گرفت، لاجوردی در مقام دادستان تهران و مدیر شکنجهگاه اوین، برای مخدوش کردن حیثیت و اعتبار مجاهد قهرمان محمدرضا سعادتی، ادعا کرد که سعادتی قبل از اعدام ندامت نموده و در نوشتهیی، مجاهدین را هم محکوم کرده است. اما به سرعت آشکار شد که نوشته کلیشه شده در مطبوعات رژیم، یک جعل عجولانه و ناشیانه بیش نیست. دژخیمانی که جسم این مجاهد صبور و قهرمان را تیرباران کردند اکنون با این ترفند رذیلانه قصد لجن مال کردن آبرو و حیثیت او را کرده بودند.
سازمان مجاهدین خلق ایران در همان زمان این ترفند سخیف خمینی را به سخره گرفت و طی اطلاعیهیی از رژیم آخوندی پرسید، اگر این ترفند رسوا واقعیت داشت، چه نیازی به تیرباران یک زندانی که به 10سال زندان محکوم شده و 3سال و اندی از آن را هم گذرانده است، بود؟! در 30 فروردین ۱۳۵۴ وقتی که رژیم شاه بیژن جزنی و 6تن از یارانش را همراه با مجاهدان خلق کاظم ذوالانوار و مصطفی جوان خوشدل تیرباران کرد، در مطبوعاتش اعلام کرد که آنها قصد فرار داشتهاند. رژیم شیخ اما، نه فقط مجاهد خلق محمدرضا سعادتی را در حال سپری کردن محکومیتش تیرباران کرد، بلکه بعداً ادعا نمود که او از مجاهدین قبل از اعدام تبری جسته است!
یاد مجاهد صبور و پاکباز، محمدرضا سعادتی، که در فرهنگ مبارزاتی مردم ایران، زندانی دو نظام نام گرفت، گرامی باد.
https://event.mojahedin.org/i/
Abonnieren
Posts (Atom)